سلام دوستان ما طبقه بالا خونه مادرشوهرم زندگی میکنم چند وقتیه بخاطر یه سری کارا و حرفا کلا دلم خیلی سیاه شده ازشون درضمن خیلیم ادم کینه ایم ولی خب مجبورم زندگی کنم دیگه.شایدم خیلی ادمای بدی نباشن ولی من خیلی ازشون بدم اومده واقعا نمیدونم براچی.حالا این ماه کارخونه شوهرمو تعطیلات تابستونی فرستاده شوهرمم میگه بیا با مامان بابام بریم مسافرت منم گفتم خب خوش نمیگذره من دلم میخواد با یکی همسن و سال خودم برم بعدم یه رفیق پررو شمالی دارن میخوان برن اونجا منم اصلن دوست ندارم با ایشون رفت و امد کنم گفتم نه اونجا نریم اخرشم شوهرم ناراحت شد گف ولشکن تو اصن پایه نیستی نمیریم مسافرت من هرچی میگم تو ناله میکنی که اله و بله.اخه من چکار کنم به نظرتون؟؟؟حقو به من میدین؟؟؟خب من واقعا با اونا حال نمیکنم.شوهرمو چکارکنم؟دلخوره ولی میگه نه ناراحت نیستم
سکوت بالاترین گریه ی یه دختره وقتی سکوت میکنه یعنی واقعا شکسته😥
به نظر من وقتی میدونی باهاشون خوش نمیگذره بهت نرو چون میری اونجا هم الکی حرص میخوری خوب شوهرت ناراحت شه که چی پس چرا اون درک نمیکنه تو ناراحت میشی حالا فرض کن اگه تو میگفتی بیا با خانواده من بریم شوهرت چی میگفت