سلام .بعد از چند وقت دعوای خیلی بدی با شوهرم کردم .همیشه از اینکه تو بحث بزنه زیر وسایل متنفر بودم همیشه هم باهاش حرف زدم و گفتم این باعث میشه که دعوا شدید بشه.همینکه بحثمون شروع شد زد زیر وسایل منم همینکارو انجام دادم اومد دست روم بلند کنه ولی نزد بهم میگه فردا میری خونه بابات زنگ بزن بیاد ببرتت .منم مثل خودش زدم به سیم اخر اخر سرم گفت طلاقت میدم ...کلا از زندگی باهاش بخاطر رفتارش سرد شدم و دیگه احساسی بهش ندارم همیشه تو زندگی کنارش بودم ولی اخرشم گفت هیچی واسم نکردی
بگو مهریه مو بده،چشم خونه بابامم میرم
جوری رام بشه حظ کنی
من جات بودم میگفتم خونه ی من اینجاست هیچ جا نمیرم توبرو والابخدا ینی چی زارت میگن برو ازخونه خودشون برن
مردا خیلی عوضی شدن
بخدا کم پیش میاد یکی خوب باشه
والا مردا همینن .شوهر منم منم بخاطرش هرکاری کردم امشب بهم گف فقط مادرم دلم شکست ازش
حرفت یاد ی چیزی انداخت منو
چرا وقتی ی زن ب مرد بگه هیچ کاری برام نکردی همه کارای خویش از بین می‌ره اما اگه ی مرد بگه چیزی نمیشه؟
عشق من از الان نگرانه ک تو زندگی قهز کنم برم خونه بابام.میگه بعد چجوری برت گردونم تویه لجبازو.چرا مردا انقد باهم فرق دارن؟؟؟
مرداهمینن خودشون یکاری بکنن تاعمردارن به روت میارن ولی توهرکارکنی تهش میگن مگه چکارکردی انگار زنو به اسیری بردن
اگر دوباره گفت بهش بگومن نمیزم چون اینجاخونمه
اینکه بری خونه بابات بازبرگردی بعدابراش عادی میشه
چراتوبری اون بره خونه باباش=)
ن این بیچاره دوساله کارش منت کشیو افتادن ب پاهامه.همه جوره زجرش دادم ول کن نیست.بعدم میگه شب اول بچه .ک بخاطر بچم نتونم چپو راست قهر کنمو دادگاه پاسگاه.میگه من از تو خبلی میترسم ک زندگیو بزنی بهم.از الان گاهی سردرد میگیره ک تو دختر زندگیو میزنی بهم سر هیچی.اخلاقم خیلی تنده اخه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
