من پاییز سال قبل ازدواج کردم عید امسال همه عموهام همگی باهم اومدن عید دیدنی همشونم برام کادو خوب آوردن بعدش رفتیم خونه ماددشوهرم گفتیم از فلانی (همسایشونه) خبری نیست گفت نه بابا اونا کلهم دهاتی ان فقط برا شام میان عیددیدنی ... نگو حسود خانم فکر کرده عموهامو شام دعوت کردم (مادربزگ و پدربزرگ منم اهل یه دهستانی ان ) منم اونموقع نگرفتم چرا اینطوری گفت
ولی ماه رمضون که همه عموهام افطار دعوت کردنمون شوهرم گفت تا حالا چندین بار دعوتمون کردن ولی ما هنوز دعوتشون نکردیم اونموقع گفت مگه عید دعوت نکردین ... تازه دوهزاریم افتاد
ولی واقفا من خنده م میاد از این تفکراتش ... یعنی اونقد شدت سوختگیش زیاد بوده که فقط فکرش اینه نیش و کنایه بزنه