۳۰هفته باردارم دوماه دیگه بچم ب دنیا میاد کلی امید و آرزو داشتم مامانم همیشه میگف بچه بیاری خودم کامل کنارتم از عید فهمیدیم سرطان سینه داره الانم مشغول شیمی درمانی چه رویاهایی واسه بچه دار شدنم داشتم الان حتی موقع زایمان همراه هم ندارم همراهم باشه چون اون هفته مامانم شیمی درمانی داره دوسه ماهه کارم شده گریه هم ب خاطر مامانم هم اینکه رویاهام همه از بین رفت هم اینکه موقع زایمانم خیلی بی کسم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم حق داری ها ولی هرچی بیشتر گریه کنی بچه بی قرار تر و نا اروم تری داری. از خدا بخواه ارومت کنه
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
افراد سمی شما را دیوانه میکنند. آنها مهارت دارند، که شما را آزار دهند! تنها رمز این است، که سر حرف خود بمانید و وقتی فردی قصد عبور از مرز شما را دارد ، بر خط قرمز های خود پافشاری کنید.