سلام بچه ها،بگین من چیکار کنم بااین اخلاق مادرشوهرم،مادرشوهرم تنها زندگی میکنه درامد انچنانی نداره....یه کوچه باهم فاصله داریم،هرچند وقت یبار بهم ز میزنه اه و ناله ک چرا پسرم نمیاد بهم سربزنه،چرا ز نمیزنه بهم،من ی امیدی دارم ب پسرم و فلان،چرا پسرم بهم نمیگه مادر پول داری یانه،بخدا بدجنس نیستم ولی خودمون اوضاع مالیمون داغونه امروز ز زد انقد حرف زد و گریه کرد منم اعصابم خورد شد بهش گفتم مامان اوضاع مالی ماهم داغونه این ماه من گوشوارمو فروختم بخاطر فشار مالی....اصلا عین خیالش نبود،اعصابم خورد میشه بجای اینکه ز بزنه ب دخترش دردودل کنه ز میزنه ب من،خوب منم باردارم فکروخیال خودم دارم،ب دخترش ز نمیزنه چون ب دامادش برمیخوره،گاهی بخودم میگم تو جوونیش سفر رفته کلی طلا و خرج کرده،نتونسته جمع کنه شوهرش فوت کرده حالا منکه جوون هستم نه پس اندازی نه سفری....بخدا خودمونم نداریم وگرنه کمکش میکردیم از لحاظ مالی ولی فک میکنه ولخرجیم....اصلا هم نمیتونم ج بدم همش سکوت میکنم
گناه داره خب همین یه پسر رو داره دیگه
چه بداخلاق
ج و ز
محل نده مشکل خودشه
فقط سكوت
هی میگه این پسر معلوم نیست ب کی رفته،چرااینجوریه،هی میخوام بگم حاصل تربیت شماس میگم بزار بی احترامی نکنم
پیشنهاد کنین خونشو بفروشه یه خونه کوچیک بکیره باقی پول رو بزاره بانک
چند وقت یکبار میرین خونش
یا خدا .اینا دیگه کین
اشتباه میکنی. یکبار جوابشو بده محترمانع دیه نگه بهت. بگو ما خودمون غرقیم تو مشکلات. یه مسافرت نمیتونیم بریم بگو دوست داشتیم کمک کنیم اما نمیشه
به همسرت بگو
رفتار مامانش باعث تنش عصبی شما میشه
بگو امروز حالم بد شد
فشار عصبی باعث به بلایی سر بچم بیاد کی جواب منو میده
بگو به مادرش بگه
اگر داشته باشین با کمال میل کمکش می‌کنید و نیتز به یاد آوریش ندارید اما وقتی ندارید زنگ زدنش هم بیخوده
بگه شما طلاهاتو فروختی
بگه کاری داشتی به خودم بگو اعصاب فلانی رو خورد نکن اون بارداره
خوبه خودت میگی دخترش مریضه انقدر قلبت سیاهه ک میدونی مریضه بازم میگی ب دخترش بگه
در ضمن وظیفه شوهرتونه کمکش کنه اون پسرشه از داماد نمیشه انتظاری داشت
هرچقدر کمک کنین خدا همونقدرم ب زندگیتون برکت میده بترس از روزی ک دلش بشکنه
