2777
2789
عنوان

پدر شوهرم امد خونمون و منو فوش داد و‌ ازون موقع زندگیم رو هواس

| مشاهده متن کامل بحث + 694 بازدید | 38 پست

خوب من ازون به بعد دیگه خونه خانوادم هفته‌ای یه بار اونم تایمی که اقا سالن بود رفتم از هیچ کاری کم نذاشتم ولی رفتاراش باهام بد نبود بعد چند وقتم حتی تو تایم نزدیکی بهم میگفت کی میای خونه خانوادم منم هیچی نمیگفتم و اینکه تمام تماسای خانوادشو پاک میکرد و فک میکرد من نمیفهمم من یک بار بروش اوردم و ازون به بعد دیگه هیچیم نگفتم بهش میگفتم میخوای بری خونه خانوادت برو ولی به منم بگو ولی این نمیگفتو یواشکی میرفت منم مثلا خرم سالگرد عموی شوهرم شد و بابا بزرگش خانوادمونو دعوت کرد نمیخواستم برم نه خودم نه خانوادم ولی باز گفتم بده و رفتیم منم وقتی خانوادشو دیدم تمام حرفاشون یادم امد رفتم تو ماشین شوهرم گریه کردم و از وقتی پدرش اون حرفارو بهم زد من یکسره خواب‌میبینم بابام حالش و هست یا اینکه تا اسمش میاد تا گریه نکنم سبک نمیشم اون شبم تموم شد امدیم خونه شروع کرد به بد گفتن خانوادم که این جورین و اونجورین برادر زادش میاد بالا از میوه ای که مادرم خربده داشت میشست که بده بهش  منم گفتم از مال خانواده من حرامتونه بخرین ما ادمای بدی هستیم گرفتم ازشو انداختم بیرون اینم برداشت تمام نایلونو زد به دیوار منم در جوابش غذایی که مادرش داده بودو رفتم که بریزم بهم حمله کرد برادر زادش اینجاها رفته بود خونشون منم لیوانی که با هاش اب خوردمو شکستمو و ......خلاصه گوشیمو ازم گرفت و فرداش تا ساعت سع که بیاد درو قفل کرد خانوادمم هرچی ز زدن ج نداد مامانم اینا امدن دنبالم منم رفتم پایین مامانم گفت ک مامانی خ نگرانه بریم که منو ببینه یکم اونجا باشم بعد منو میاره قبل اینکه بریم بهش ز زدم گفتم که دارم میرم نگرانم شدن میام ما رفتیم پشت سر ما امدو اونجا داشت با مادرم با پرویی تمام دعوا میکرد بعدشم که باز من موندم خونه مامانیم شب رفتیم که وسایلمو بردارم دیدیم نیست رفتیم خونه مادرش دیدیم ماشینش اونجاس از ماشینش عکس انداختم و بعدش مامانیم ز زد بعد ۷بار از خونه مادرش امد بیرون تو ماشین نشستو ج داد که بله گفتم کجایی امدم وسایلمو جمع کنم من من کردو گفت امودم ساندویچ بخورم خوردم رسیدم خونه ز میزنم گفتم اوک ما رفتیمو بعد دو ساعت ز زد رفتم خونه ما رفتیم و قتی وسایلمو جمع کردم گفتم خوبه ساندویچ خوب بود گفت مثه همیشه عکس ماشینشو نشون دادمو بعدشم یه سیلی خوشگل زدمو گفتمبه خاطر تمام کارایی که واسه تو قدر نشناس انجام دادم بعدم موبایلو وسایلمو گرفتمو رفتم بعد یه هفته اس دادم که یا بیا جدا شیم یا خودتو خانوادت بیاین تعهد بدین که گفت خانواده من مگه کاری کردنو فلانو اینا در اخر قرار شد من برم خواسته های اخلاقیمو انجام بده و النگو بخره که من وقتی امدم نه از النگو خبری شد نه از شرطا از شرایطم الان عکس میذارم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خوب من ازون به بعد دیگه خونه خانوادم هفته‌ای یه بار اونم تایمی که اقا سالن بود رفتم از هیچ کاری کم ن ...

چقدر زشته کاراتون  اسی جان متوجهی که هردوتون دارین اشتباه میکنین یا فکر میکنی همه اشتباهارو شوهرت و خانواده ش کردن؟

اگر زندگی خانوادگی پرتنشی داریم و تحصیلات و تخصص در زمینه خانواده نداریم نسخه ناموفق زندگی خودمون را برای بقیه نپیچیم ! مثال: همه مردها فلانند، همه زنها فلانند، به شوهر رو نده، جواب بدیشونو با بدی بده، ازدواج نکن، ازدواج بکن، بچه بیار زندگیت شیرین شه... حسن ختامشم اینه که روانشناس و مشاور هیچی حالیشون نیس من خودم یه پا مشاورم!  شما اگه بیل زن بودی که در خونه خودتو سرسبز کرده بودی عزیزدل   
منم اشتباهات زیادی دارم

آفرین همین که قبول داری خوبه

اگر زندگی خانوادگی پرتنشی داریم و تحصیلات و تخصص در زمینه خانواده نداریم نسخه ناموفق زندگی خودمون را برای بقیه نپیچیم ! مثال: همه مردها فلانند، همه زنها فلانند، به شوهر رو نده، جواب بدیشونو با بدی بده، ازدواج نکن، ازدواج بکن، بچه بیار زندگیت شیرین شه... حسن ختامشم اینه که روانشناس و مشاور هیچی حالیشون نیس من خودم یه پا مشاورم!  شما اگه بیل زن بودی که در خونه خودتو سرسبز کرده بودی عزیزدل   

من بمیرم راحت شم دیشبم مامانش ز زد گفت بیا پایین شام خونه داداشیم اینم طوری حرف زد که من نفهمم که چی میگن عد برادرزادش امد میگه عموجون بیا پایین خونه ما باهم هندوانه بخوریم شوهرمم گفت اینجا باش عموجون و اون گفت نه توبیا خونه ما اینارم وقتی داشت میگفت داش تو چشمای من نگاه میکرد بعد شوهرم میگه مامانم پایین اینم گفته بیا پایین گفتم برو تو گفت نه مادرم به توام گفت بیا اخه اگه گفته باشه اون بچه نمیگه تو و زنعمو بیاین عایا؟؟!

اسی خیلی بچه گانه رفتار میکنی شوهرتم مرد بدی نیست .خیلی وقتا کوتاه بیا عزیزم زندگی اره بیار تیشه ببر نیست

سعی کن تو زندگی خودتون تصمیم بگیرید نه خانواده ها.با مهربونی باهاش حرف بزن.یه مدت اگ‌گفت جایی نرو بگو چشم بخدا خودش خوب میشه.یادت باشه شوهرت بدردت میخوره .


مادر که نباشی بوی تن هر نوزادی برایت رایحه بهترین عطر دنیا را دارد. مادر که نباشی لبخند شیرین هر کودکی را که می‌بینی آتشی در دلت بر پا می‌شود و قهقهه خنده هر طفلی تو را تا سرحد جنون می‌کشاند اما تو مجبوری با وجود آتشی که در دلت برپاست با سرکوب تمام احساساتت خود را بی‌اعتنا نشان دهی و به لبخند کمرنگی که به صورتش می‌زنی بسنده کنی.مادر که نباشی انگار تمام ساعات روز و شبت یک رنگ دارد و تمام در و دیوار خانه‌ات برایت خاکستری است. مادر که نباشی رویاپرداز خوبی می‌شوی که در تمام ساعات روز می‌توانی رویای در آغوش گرفتن، بوسیدن، قصه گفتن و قدم زدن با کودک خیالیت را در ذهن بپرورانی و مادر که نباشی فقط می‌توانی سر بر سجده بگذاری و بگویی خدایا شکر.    ❤ خواهش میکنم باحیوانات مهربان باشید❤                       
الان مثلا چیکار کنم چجوری کوتاه بیام؟! میشه بگین

ببین مثلا اوندفه که گفت نرو بستنی یا جایی راضی نبود بگو باشه عزیزم هرچی تو بگی.یا مثلا خیلی وقتا زودتر شام و نهار درست کن ک زیاد نره پایین.ولی بعضی اوقات خودت پیش قدم شو برین یه کم بشینین بیاین.

اگه حرف از پدرشوهرت شد با مظلوم نمایی بگو من خیلی از دستش ناراحتم مگه تاحالا بهش بی احترامی کردم ازت توقع دارم پشتم باشی 

وقتایی که تنهایین و حالش خوبه بگو عزیزم تو وقتی اومدی خاستگاری من خانوادمو میشناختی منو همینجوری که هستم‌قبول داشته باش.عیب خانواده من عیب توام هست نزار کسی بهشون حرف بزنه دل من‌میشکنه

تو دعوا گاهی سکوت کن ولی باهاش سرسنگین شو

با اس ام‌اس دعوا نکن.

دعواتون اون همه بد نبوده که بخوای حق طلاق بگیری.خداروشکر دست بزنم نداره.وقتی قهر کن که واقعا بخوای جدا شی.چون قهر هم ترسشو میریزه هم عادت میکنه.

مادر که نباشی بوی تن هر نوزادی برایت رایحه بهترین عطر دنیا را دارد. مادر که نباشی لبخند شیرین هر کودکی را که می‌بینی آتشی در دلت بر پا می‌شود و قهقهه خنده هر طفلی تو را تا سرحد جنون می‌کشاند اما تو مجبوری با وجود آتشی که در دلت برپاست با سرکوب تمام احساساتت خود را بی‌اعتنا نشان دهی و به لبخند کمرنگی که به صورتش می‌زنی بسنده کنی.مادر که نباشی انگار تمام ساعات روز و شبت یک رنگ دارد و تمام در و دیوار خانه‌ات برایت خاکستری است. مادر که نباشی رویاپرداز خوبی می‌شوی که در تمام ساعات روز می‌توانی رویای در آغوش گرفتن، بوسیدن، قصه گفتن و قدم زدن با کودک خیالیت را در ذهن بپرورانی و مادر که نباشی فقط می‌توانی سر بر سجده بگذاری و بگویی خدایا شکر.    ❤ خواهش میکنم باحیوانات مهربان باشید❤                       
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792