سلام خانما. یکی بهم راهکار بگه دیگه دارم کم میارم بخدا.دختر جاریم خیلی اذیتمون میکنه جوری ک امروز از دستش رفتم خونه مادرشوهرم گریه کردم از حرصم. اونا طبقه پایین مان .از ساعت ۳ ظهر تا ۹/۳۰ خونه ما بود و فوق العاده شلوغه .همه ی عروسک های پسرمو میریزه و موزیکال هاشونو ب صدا درمیاره. میگم نکن بدتر میکنه. نون دستش میگیره دور تا دور خونه میگرده میخوره و میریزه. امروز ب مامانش گفتم بیا ببر اعصابمو خراب میکنه بعد یک ساعت اومد و خودشم نشست شام داد ب دخترش بعد رفت .....بخدا بچه خودم خیلی اذیتم میکنه اونم میاد بدتر میشه. الان همه ی روح و روانم خرابه. دلم آرامش میخواد. اینا تنها یک درصد از کاراش بود و هر روز هم روزم همینه. چیکار کنم؟؟؟؟؟
زنگ واحد رو قطع کن مثلا خراب شده. هر چی هم با دست در زد و صدا کرد باز نکن. با ادم پرو پرو باش. بعدم اگه مطمءنم هستی ازشون تو پیش دستی کن بچه تو بفرس خونش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
استراحت نمیکنه خونه رو تمیز میکنه.بخدا ب خونه ش نگا کنی یه گزد پیدا نمیکنی. از بس میشوره و میسابه&nb ...
باز اون میشوره ومیسابه
جاری من بچشو میفرسته خونه مادرشوهرم یا ما خودش میخوابه به والله به بچش میگم فدات بشم برو عمو یکم استراحت کنه میگه بابام تازه اومده خونه خوابیدن همشون😐😐
جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"