منم مادر شوهرم مثل مادرشوهر توعه با این تفاوت ک خیلیییی از همسرم انتظار داره تو همه مسایل مثلا خودش تا حالا من مریض میشم نمیزنگه بهم اصلا با این ک تو یه ساختمونیم حالمم نمیپرسه ولی یه دل درد ساده میگیره میگه چرا زنگ نزدین حالمو بپرسین
ولی مادره دیگه نمیشه کاری کرد باید راه بیای باهاش
مارو تاحالا تو این دو سال دعوت نکرده ولی من خودم هفته ای یه بار زنگ میزنم میگم ما داریم شام میایم اونجا
گاهی حتی همسرم ناهار نیس زنگ میزنم میگم من ناهار میام پیش شما بعد یهو میگه من میخوام برم بیرون میگم باشه فردا اگه جور شد خبر میدم میام😁
سخت نگیر از این طور ادما زیدده