خیلی راه ها رو رفتم
میگم شاید چون تو جو خانوادشون مهر و محبت نبوده اینجور شد ه
بهش توجه میکنم محبت میکنم
ولی کاملا توقع داره یک طرفه باشه
بخدا تو دلم عقده شده یه بار منو بغل کنه
اخه خدا ازدواج این بود؟؟
من مجردی خیلی شرایط با پسر دوست شدن رو داشتم خیلی ها دوستم داشتن
که مجبور میشدم یه دورغ سر هم کنم که دست از سرم بردارن
ولی میخواستم آک بمونم برا همسرم🙁🙁🙁
توام مثل خودش باش شاید درست شه
ایتارتر شوهر منم همینجوریه😕
شوهرم خیلی معایب و نواقص داره
اما دوست داره زنش فول امکانات باشه
میگم اخه از هر کس به قدر خودش باید توقع داشت
خودش رو یک روز خانوادش نمیتونن تحمل کنن بر ا زندگی ولی من اصلا روحیه نق زدن ندارم
چون راحت میپذیرم که هرکس تواناییش منحصر به خودش رو داره
مثل شوهر من خستم کرده تصمیم دارم جدا شم احساس میکنم بود و نبودش هیچ فرقی نمیکنه وقتی نیست همه چی بهتره واقعا یه مرد بی احساس روح زنو میکشه
چیبگم والا
مشاور برو
البته من مشاور قبول ندارم خودمم نرفتم همون حرفیو میزنن ک خودت میدونی
یا میگن جداشو تحمل نداری یامیگن چراازدواج کردی مگه نمیشناختیش ادم فقط خودش میدونه و زندگیش
منم یبار شوهرم بغلم نکرد ارومم کنه الانم باهاش بحثم شد ولی جوابی نداد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
