به بابام میگم میخوام کار کنم اجازه نمیده بهش میگم خب اگه قرار کاری نکنم برا چی درس بخونم بگو از دانشگاه انصراف بدم میگه حالا تا چهار سال دیگه آخه مگه من مسخرشم مگه الانِ من با ۴ سال دیگه چه فرقی میکنه اصلا به حرفش اعتمادی نیست من مطمئن نیستم بازم فردا روزی بعد از اتمام درسم بزار مستقل و مشغول به کار بشم مامانم از همه بدتر به جای اینکه حمایتم کنه بدتر چوب لای چرخ میذاره اصلا واسشون مهم نیست من ناراحت باشم گریه کنم آخه مگه من گناه کردم تو همچین خانواده ای به دنیا اومدم بهم میگن بهت اعتماد داریم اما دروغ میگن هر چی سنم بالاتر میره بدتر میشن من دلم نمیخواد دختر باشم که اینقدر عذاب بکشم آخه چرا اینقدر بین دختر و پسر فرق میذارن