من یه مشکلی دارم اونم اینه که وقتی مهمون برام میاد اگه یه سری کارا که من بدم میاد انجام بده ازش خسته میشم و رفتارم تند میشه یا ممکنه چیزی بگم ولی وقتی مهمونا میرن غمگین میشم که اون کارا را کردم اصلا هم دست خودم نیست مثلا چند روز مهمون داشتم روز اخر بچه شون خیلی شیطنت کرد من اعصابم خورد شد سرد شدم باهاشون چند دفعه م تذکر دادم به بچه غیبت مامانه را هم پیش شوهرم کردم که عقلش نمیرسه بچه شو چطور کنترل کنه ولی از صبح که رفتن حالم بده و ناراحتم یه بغضی تو گلومه
با اجازه استارتر جان عزیزان یه ختم صلوات برای امام جعفر صادق وحاجت روایی تمام بندها و فرج آقا امام زمان هستش تاپیک اخرمه لطفا شرکت کنید ممنون میشم انشالله خدا حاجت تون رو به خیر و خوشی بده 🙏❤️
منم بعضی موقع ها همین جورم!
تنها راهش اینه همون موقع که مهمون داری همش به خودت یاد اوری کنی اینا موقتیه و تموم میشه
خودتو ناراحت نکن عزیزم
ولی سعی کن آرامشتو حفظ کنی
همه همینطورن😐
اولش میگن چ بچه ای!!! چرا پدر مادرش جلوشو نمیگیرن!!
همین ک میرن میگن بچس دیگه! چ میفهمه!اشکال نداره!
این بر میگرده به اعصابت که ی خورده توانایی کنترلشو نداری
احتمالآ جاهای دیگم از زندگیت اینطور باشی نه🙄
من خودم هیچی نمیگم همش مراعات میکنم ولی همین که برن دلمو خالی میکنم پیش شوهرم😁😅
ن من شخصا با بچه برخورد میکنم😂😂
البته ن برخورد خیلی بد
فقط بهش اخم میکنم و میگم داره کار بدی انجام میده! جدی! ن حالت دعوا گونه!
توهم همین کارو بکن!!!! بجای عصبی شدن ب بچه یاد بده کاره بدی انجام میده!! نگو بچه بدی هستی!!! بگو کارت اشتباهه!!
اصلااااا هم ب پدر مادرش توجه نکن!! اگه یه ذره حالیشون باشه قبل تو جلوی بچه رو میگیرن!!
فقط سعی کن رفتار درست رو انجام بدی!! اینطوری دیگه عذاب وجدان نمیگیری!!
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
