2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سلام دوستای عزیز نی نی سایت...خاهش میکنم تا اخر بخونید...من چهارساله ازدواج کردم.نامزدی خیلی عالی داشتیم یک بارم دعوامون نشد.ولی ب محض اینکه رفتیم زیر ی سقف تفاوتهامون خودشو نشون داد.بعد س ماه حامله شدم.ناخواسته و الان ی دختر دو سال و نیمه دارم.تا حالا یک بار تا مرز طلاق رفتم.

اسکل کردی🤣


😂😂

دخترم وقتی اومدی به این دنیا اینو همیشه یادت باشه که تو زندگی بدترین حرفا رو از اونایی میشنوی که برات عزیزترن .  بدترین ضربه ها رو از اونایی میخوری که فکرشم نمیکردی ! همیشه نزدیک ترین هات قلبتو بدجور میشکنن . پس به هیچ کس وابسته نباش از هیچ کس توقع نداشته باش و به اندازه هرکسی رو دوست داشته باش حتی منو که مادرتم . عزیزکم کسی نبود این حرفا رو به من بزنه برای همین خیلی وقتا بیصدا شکستم ولی تا وقتی زنده م اینو بهت میگم چون دوست ندارم تو هم مثل من بشکنی دردونه ی مامان  😘

رفتم.شوهرم اجازه دیدن هیچ کدوم از خونواده و یا حتی اقوامم نمیده بهم.حتی تلفنی هم.الان سه ماهه ازشون خبر ندارم.کافر شده تا حالا دوبار استغفرالله قرانو پاره کرده.و از اون موقع دیگ دوسش ندارم.من خودم مسلمانم با اینکه ن محجبه هستم و ن نماز میخونم ولی متعصبم رو دینم.و دوست دارم ک خدا هدایتم کنه و همیشه همه دعام همین بوده و دوس دارم ک دخترم صالح تربیت بشه.بهش کفر نشون میده.هرحرفی ب دهنش میاد میگه.حتی وقت هایی ک اذون میشه تلوزیونو خاموش میکنه.میگ خدا نیست.پیغمبر نیست.میگه بچه طبق عقیده من باید بزرگ شه.خیلی تنها شدم.اجازه بیرون رفتن از خونرم ندارم.حبس شدم تو ی خونه.همه چی برام قابل تحمل بود ولی الان احساس میکنم دیگ ی ذره ام علاقه ندارم بهش.البته اینم بگم منم دیگ محبتی ندارم بهش.چون دیگ اعتماد ندارم بهش.عذاب میکشم از بودن باهاش.از دروغاش.دیگ دوست داشتناش برام خنده داره.و اینم بگم از لحاظ مالی تا حدی بهم میرسه...زندگی باهاش تلف جوونیمه و همچنین نابودی اخرتم.چون احساس میکنم منم دارم مثه خودش میشم.شاید بخاطر همونه ک میگن باید از مرد و یا زنی ک مرتد میشه از دین باید جدا شد...نمیدونم.خونوادم عاقم کردن چون گفتن زندگی نکن باهاش.ولی من زیرپام گذاشتموشون.الان پشیمونم.اینم بگم من همیشه گدای محبت شوهرم بودم خیلی وقت ها بمستقیم گفتم کمبود محبت دارم ولی مسخرم کرد.ب حدی ک الان هیچ حس جنسی ندارم و حتی کاملا اعتماد بنفسم پایین اومده.و ی چیزی ک مایه تاسفه و حتی اینجام خجالت میکشم از گفتنش..همیشه هرچی میگم جلو بچه بهم میگه گه نخور.محل سگ بهت نمیزارم.دست بزن نداشت ولی جدیدا میزنتم ولی اروم.نمیدونم چیکار کنم...هیچ احترامی برام قاعل نیست.میگ بی ارزشی برام.من تموم تلاشمو کردم برا این زندگی...عصبی شدم.الزایمر گرفتم.لاغر شدم.از خودم بدم میاد.صد سکه هم مهرمه.چن باری تصمیم گرفتم ک بزارم اجرا ولی ترسیدم در اینده مدیون دخترم بشم ک چرا بیشتر صبر نکردم.ک چرا تحملم کم بود.نمیدونم میگ من هیچ عذاب وجدانی ندارم اگ جدا بشی...این بیشتر عذابم میده.خیلی ب دخترم وابسته ام.و حالا ی چیز جدیدی اضافه شده ک بیشتر از همه عذابم میده.دلم ی رابطه جدیدی رو میخاد.یکی ک بهم توجه کنه.و میترسم ک این اتفاق تو این زندگی بیوفته و خیانت کنم.کاری ک مجردی هیچوقت نکرده بودم...نظرتونو بگین لطفا اگ جای من بودین چیکار میکردین؟جدا میشدین؟دوستای گلم اینجا تنها  راهیه ک میتونم با کسی ارتباط برقرار کنم...تو رو خدا کمکم کنین

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  6 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  6 ساعت پیش