تبرک جان بابامم بهم گفت این از خدا نمیترسه بترس ازش برنگرد نصف کاراتو کردیم جدا شو خودتو نجات بده.گفت قران پاره کرده این زندگی دیگ زندگی نمیشه.همین ک فهمید مهریه مو گذاشتم اجرا زنگ زد بهم ک بیا دوباره زندگی کنیم و کاری ب دینت ندارم و کفر نمیکنم...منم خر شدم گفتم بخاطر بچه ام برا طلاق دیر نیست.رفتم خودم برگشتم.ی هفته خوب بود تا ماه رمضون شد.گفتم میخام روزه بگیرم قران دومیو پاره کرد گفت خونه من جای این کارا نیست برگرد خونه بابات.ولی با کدوم رو برمیگشتم.بابام حنشو فروخت سر این قضیه رفت ی شهر دیگ ک تو ای. شهر نباشه.میگفت خجالت میکشم تو باز رفتی با همچین ادمی زندگی کنی.داداشم ک شریک کاری بودن بیکار شد.طفلی بچش ب دنیا اومده و بیکاره.اصلا نمیدونم دختر یا پسر.اسمش چیه
ببین این روانیه طلاق بگیر
خودش و خونوادش همیشه میگن تو خیلی خوشبختی هستن کسایی ک خیلی بدبختن تو شوهرت پولداره...ولی غافل از اینکه مرغ و گوشت شیکمو سیر میکنه ولی دلو خوش ن
ممنونم از همه ک وقت گذاشتن برام..انشالله از خدا هرچی میخاین بهتون بده...میبوسمتون
عزیزم شما فقط مشکل اعتقادی ندارین با هم. ایشون شما رو زندانی گرفته.
قطعا اگر بچهتون تو این محیط زندگی کنه بهش ظلم بیشتریه.
نمیتونم درک کنم یه بزرگتر جلوی بچه چنین فحشایی بده چه برسه به پدر بچه. قطعا محیطی که الآن بچهتون توش هست سالم نیست و الگوی پدرش هم که اصلا سالم نیست.
اگر دوستتون داره راضیش کنین بره خودش رو درمان کنه. اگرم سراغ درمان نمیره که این زندگی اسارته. چه برای شما چه برای بچهتون.
تاپیکتون تعطیل شد اومدم این ور.
خواهرانه میگم تاازاین بیشترشکنجه نشدی جداشوهرزندگی ای ونمیشه درست کرد
[QUOTE=95630045]خواهرانه میگم
کاش خدا قدرتشو بهم بده.انقد زده تو سرم ک ضعیف شدم.احساس میکنم از پسش بر نمیام
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
