من عاشق پسر داییم بودم بعد هواسم نبود جلو مامانمینا اسمشو صدا کردم تلوزیون هم روشن بود یه دفعه گفتم علی بعد مامانم گفت علی کیه دیگه گفتم علی صادقی رو میگم چقدر بازیش خوبه.بابام گفت من یک ساعته چشم به اخباره علی صادقی رو نشون نداد که وای فرار کردم تواتاق خیلی ضایع بود😥😥😥😂
لایکم کنین☺
من و همسرم از هم دور بودیم با مادرشوهرم عید میرفتیم خونه مامانم مانتوم بلند تا مچ پام حجابم کامله کامل بعد چادرمو دستم گرفتم سر نکردم چون با آژانس میرفتیم وقتی رسیدیم همسرم پرسید چادر سرت بود؟ الکی گفتم آره چون میدونم اخلاقشو اگه میگفتم نه مساله میشد زنگ زده بود از مادرش پرسیده بود مادرش گفته بود نه کلی دعوا شد بینمون تنها دروغ زندگی مشترکمون بود😑😑😑
اسی جونی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
