خدابزرگه عزیزم.یهودیدی نظرش عوض شد.
اگه میتونی وقتی شوهرت مهربونه خیلی نرم و ملایم از ارزوهات براش بگو.براش تصویرسازی کن که خونمونوفلان میکنیم و این حرفا.
ازچیزایی که دوس داره ولی توی خونه مامانش نمیشه داشته باشه حرف بزن که مثلا توی خونه خودتون تهیش میکنین..واینکه مثلا بگو پسرمون اگه توی شاعرود بزرگ بشه خیلی براش بهتره .میتونه ازامکانات اونجا استفاده کنه ،ولی اینجا جای پیشرفتش کمه و ازاین حرفا .
منم خیلی دوس دارم برم تهران برای زندگی.حتی ازنظرشغلی هم میتونستیم بریم ولی خب ریسک بود یه جورایی.اما شوهرم راضی نمیشه.میگه ازتهران متنفرم،احساس خفگی میکنم ازشلوغیو ترافیک و الودگیش خیلی بدش میاد.اما من گاهی هنوز بهش میگم بیا بریم .میگه اگه بگی بریم شهرمامانت اینا میام اما تهران نه.منم شهرمامانمو دوس ندارم همینجا که هستیم ازاونجا بهتره.