[۶/۱۴، ۱۱:۰۴] ..: قبل ازینکه هم بریم شمال عروسی فامیل شوهرم بود روز قبلش باهم خیلی دعوا کردیم من خونه بابام بودم دیدم صدای شوهرم میاد مامانم گفت چیشده گفت برو از دختر جونت بپرس بش بگو زود بیا بریم خونمون
مامان بابا هم ناراحت ک چیشده
بزور منو برد منم گریه های مامانم جلو چشام بود خواستیم بریم همون شهری ک خونه مادر شوهرمه دور زد رفت خونه خالش که اونا حنابندون بودن
من وحشتناک گریه میکردم میگفتم میخوام برم پیش مامانم اونم نمیزاشت گفت میخوام الان بکشمت دستشو گذاشت رو گلوم هی فشار میداد گفت رو این کاغذه بنویس مهریتو بخشیدی اگه ننویسی الان خفت میکنم منم نوشتم
انقد ک بلند بلند گریه میکردم و جیغ میزدم هول شد رفت ک آب بیاره برام منم خواستم تابره تو آشپزخونه فرار کنم
ک زود اومد گرفتم دوباره بردم تو هال
بهم آب داد دیگه شب شد منم از گریه همونجا بدون پتو و. خابم برد
[۶/۱۴، ۱۱:۰۹] ..: شمال ک بودیم هی چندبار با لحن شوخی میگفت تریاک میکشم میخوام بیام تو خونه خودم بکشم
منم فک میکردم شوخی میکنه یه روز دیدم با پیکنیک اومده نشسته داره میکشه منم همین جور دهنم باز بود رفتم جلو گفتم داری چیکار میکنی
گفتم تریاکو بهم بده نداد داشت سوزنو داغ میکرد ک تریاکو بزنه بهش من زدم ب تریاکو فرار کردم اومد دنبالم گذاشتمش تو دهنم گاز زدم روش
من خر نمیدونستم انقد تلخه شوهرم بدو اومد دست کرد تو دهنم درش بیاره دهنمو محکم بسته بودم یکی زد تو گوشم گفت الان سنگ کوب میکنی درش بیار
انقد استرس داشت
من تاصبحش هی بالا میاوردم هر چی آب میزدم دهنم و مسواک میزدم تلخیش ازبین نمیرفت
[۶/۱۴، ۱۱:۱۴] ..: یه بارم بم گفت بیا بریم خونه همکارم
همکارش تنهایی زندگی میکرد
گفتم چون زن نداره نمیام خودت برو گفت نه همه بچه هارو با زنو بچه دعوت کرده حالا نوبت ماست
منم رفتم
بعد شام مرده جدول بهم داد گفت حل کن منم سرم تو جدول بود سرمو ک بلند کردم دیدم آقائه داره قلیون میکشه شوهرمم تو آشپزخونه تریاک میکشه من بدنم قفل کرد
رفتم پیش شوهرم نشستم هی با تعجب نگاش میکردم میگفتم یه مرد تا چقد بی غیرته
هیچی نگفتم چون میدونستم اگه حرف بزنم یا دعوا کنم حسابی کتکم میزنه
[۶/۱۴، ۱۱:۱۸] ..: بچه ها من خیلی سکوت میکردم در برابر ظلم هاش بچه بودم سیاست نداشتم از طرفی هم ازش خیلی میترسیدم روانی بود. حرفی میزدم انقد داد و بیداد میکرد انقد کفر میگفت میزد و.....
خیلیییییی باهاش ساختم خودش قدر ندونست
زن آروم و بسازی بودم خودش خستم کرد
بهش میگفتم انقد اذیتم نکن تحملم تموم بشه ازین رو ب اون رو میشم منکه انقد باهات راه میام بیا ازین کارات دست بکش
میگفت رگ من زیر حرف بار زور نمیره حرف حرف خودمونه و...