بچه ها ما چن روز پیش خونه مامان بزرگ شوهرم همگی دعوت بودیم با مادرشوهرو خواهرشوهرم اینا ،بحث در مورد خواص خرما بود ک مامان بزرگ شوهرم گفت اره فلانی ب بچه هاش از بچگی خرما میداده میخوردن و الان چ قد و هیکلی دارن یهو مادر شوهرم ب من گفت مگه تو خرما نخوردی؟؟(من قد بلند نیستم مث خونواده شوهرم ولی کوتاهم نیستم متوسطم)همه بودن و شنیدن دامادشون هم بود اما شوهر من هنوز نیومده بود،،منم گفتم منظورتون چیه؟الان این بحث چ ربطی ب من داره با ناراحتی گفتم بعدش دیگه سرسنگین شدم باهاش وقتی حرف میزد ی نیم ساعت بعد خواهر شوهرم بلند توی جمع گفت ک مریم از حرف مامانم ناراحت شده ،مادر شوهرمم با لحن عصبانی و دعوا بهم گفت من منظوری نداشتم تو هم نمیخواد اینجوری رفتار کنی و با طعنه و کنایه حرف بزنی
خونمون طبقه بالای مادرشوهرمه 4 روز هست ک از اون اتفاق میگذره نرفتم خونشون ،ب شوهرمم نگفتم چی شده
کار خوبی کردی جواب دادی
چقدر پرو هستن
نمیخواد بری خونشون فعلا
از صب ک رفتم اونجا هم ی تیکه داشتن میگفتن کسی ک بچه نداره ب این دلیل ک بچه دار نمیشه ن اینکه خودش نخواد هر کس باشه دلش بچه میخواد بعد از 1 سال ک از ازدواجش بگذره،،،آخه من 3 ساله ازدواج کردم و بچه دار نمیشم قراره ای وی اف کنم ولی ب کسی نگفتیم ب همه میگیم خودمون بچه نمیخوایم
ميگفتي من خرما نخوردم ولي شما داري شكر مخوري😒
جلو فاميلاش فقط خودشو بد كرد يه مدت سرسنگين باشي حساب كار دستش مياد
نمیدونم برم خونشون یا ن ،تا حالا باهاشون بحثم نشده و بی احترامی نکردم
افرين همينجوري سنگين باش تا ديگه از اين نمكا نپاشه تو جمع
خیلی اعصابم خورده ،قبلا هم بهم متلک گفته ولی جواب نمیدادم چون همیشه مامانم میگه احترام خونواده شوهرتو بذار مخصوصا بزرگتر ولی خب واقعا حرصم گرفت کارش اشتباه بود،،بنظرتون فعلا نرم خونشون ؟؟آخه قبلا تقریبا هر روز یا 1 روز در میون میرفتم بهشون سر میزدم
دیرتر برو یکمم رسمی تر باش باهاشون از اول آسون بگیری دیگه هرحرفی بخوان بهت میزنن سرسنگین تر باش باهاشون
به شوهرت چرا نگفتی
در جواب مادر شوهرتم ميگفتي همين قدر شما دادي به بچه هات خرما كافيه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
