خاطراتتو خوندم معلومه ک درد خیلی زیادی کشیدی اون قسمتش ک دست یکیو گرفته بودی دقیقا هم برای من تکرار شده بود دستشو گرفتم دستشو کشید لباسشو گرفتم از شدت درد لباسشو با دستاش ازاد کرد انگار حالا یه حیوون بهش دست زده کثافت یادم میاد دلم میگیره ازش.بگذریم خلاصه مال منم خیلی درد کشیدم ولی ب دردش می ارزید .
عزیزم ناراحت شدم واست چه بیماری داری انشالا شفا پیدا کنی
آبجی من طبیعی بود میگفت ماما مسن بود دستشو فشار دادم گفته فشار بده اشکال نداره میگفت دست ماما سرخ شده بود... تازه میگفت خون دو قطره ریخت رو صورت دکتر زن هیجی نگفت تازه پسرشم تا اومده بیرون جیش کرده میگفت دکتره گفته ای جیشوک... با اینکه بیمارستان تامیین اجتماعی بوده
و اینکه بعدا فهمیدم تو اقوام باباش بوده ،من نمیدونستم ،چون با وجودی که شوهرم اقوام نزدیکه ولی رابطه زیادی با هم نداشتیم
عزیزم خاطره زایمانت رو خوندم
و انگار دردهای خودمم یادم اومد🤦♀️
.
بیماری گل پسرت چ علایمی داره، چطوریه
واقعا هم رفتار ماما ها خیلی تاثیر داره. من سر زایمان دومم انقدررررررر جیغ کشیدم بعد زایمانم خیلی خجالت کشیدم بیچاره ها فک کنم تا یه هفته سردرد داشتن
پای دکتر هم که کنارم وایساده بود کلی فشار دادم
ولی بیچاره ها هیچی نگفتن
بعدش میخاستم ازشون حلالیت بطلبم ک نشد
من الان اول نه ماهم تو بارداری دوم ،از بس از زایمان طبیعی ترسیدم موندم تو دو راهی ،سزارین هم نمیکنن ،کمر درد و دل درد بسیار شدید دارم ،😢
خانوما چندتا بخیه خوردین
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
