سلام.حدود2ساعت پیش تواتوبوس بودم داشتم ازجایی برمیگشتم بعد یه پسراومد داخل اتوبوس ب من نگا کردبعدشم نزدیک من نشست هی نگاه میکرد سنگینی نگاشو احساس کردم بعدچنددقیقه بهم گفت ببخشید خانوم دستمال دارید؟گفتم نخیر گفت باش ببخشید....خلاصه تامن برسم ب مقصد هی نگامیکرد منم انگشتردستم بود بعدبانامزدمم تلفنی حرف زدم گفتم شایدحالیش شد ولی اصلا....بعدش ک ب ایسگاه رسیدم همین پاشدم پیادشم اونم پشت من پاشد سریع...رسیدم توکوچمون جلوی درمون بودم برگشتم دیدم پشت درخت وایستاده منونگا میکنه منم دیگ رفتم داخل...الان همش میترسم بیاد خواستگاری یوقت😞
کاش میشد بعضیارو یک ساعت بزاریم جای خودمون بعد بهش بگیم ببین میتونی تحمل کنی...!!!
از این اتفاقا زیاد پیش میاد خب..اولین بارته مگه؟واسه چی ترس؟!!!تقصی تو چیه؟
اولین بار ک نیس ولی اینکه خونمونوفهمیدکجاست اولین باربود واینکه اگ هم بیادخواستگاری خانوادم فک میکنن واسه خواهرم اومده امکان داره بزارن بیاد خونه بعد......
کاش میشد بعضیارو یک ساعت بزاریم جای خودمون بعد بهش بگیم ببین میتونی تحمل کنی...!!!