منو همسرم الان یکسال و 4 ماهه عروسی کردیم و یکسالی هم عقد بودیم
معیار من برای انتخاب ایشون ایمان بود و اینکه به نظرم خوش اخلاق میومد اما...
ایشون وقتی خاستگاری من اومدن هم خودش هم خانوادش برای جلب نظر ما دروغ هایی گفتن مثلا شوهرم میگف من اصلا آدم خشک مذهبی نیستم علاوه بر هیئت رفتن(ک الان خیلی زیاد میره) پارک میرم سینما میرم برای سفر فقط جای مذهبی نمیرم شمال هم میرم اما تو این دو سال و خورده هر چی اصرار کردم تا بحال ن شمال برده ن سینما اما این ب کنار کاش فقط همین بود مشکل...ایشون گفتن من دو جا کار میکنم ی جا کارمند و ی جا مکانیکی و میگف اگ شب با لباس سیاه بیام خونه ناراحت نمیشی و منم گفتم ن کار جوهر مرده اما بعد عقد فهمیدم قبلا مکانیکی کار میکرد و الان کار نمیکنه اما من پیش خودم گفتم مهم نیس همین ی کار هم ک داره کافیه...تا اینکه وقتی عروسی کردیم دو ماه بعدش بیکار شد و ضمنا اینم بگم ک ایشون از اواسط عقد دعواهاش با من شروع شد و 90 درصد دعواها سر خانواده و بخصوص مادرش بود(من با مادرش خیلی صمیمی نبودم اما احترام میذاشتم و کاراشو هم میکردم)بعد از اینکه بیکار شد من ازش میخاستم بره دنبال کار اما میگف من تا بحال ب اندازه کافی زحمت کشیدم ینی چون قبلش خیلی کار کرده الان لازم نیس و بیمه بیکاری بهش تعلق گرفت..چن ماه گذشت تا متوجه شدن مادرش بیماری بدی داره و از اون ب بعد اگ من میگفتم برو دنبال کار میگف من بخاطر خدمت ب مادرم نمیرم..در صورتی ک برادر ها و خواهراش هم بودن و کارشون رو هم داشتن و مادرش نیازی ب پرستار نداشت ک بخاد کاراشو بکنه..خلاصه اینکه بیماری مادرش زود پیشرفت کرد و بعد چن ماه بستری شد و دو ماه بعد فوت شدن..الان هم 3 ماه از فوت مادرش میگذره اما ایشون حاضر ب کار نیس ب اصرار زیاد من رفت ی جا پیک موتوری و بعد ی ماه یهو ول کرد دوباره من بهش گفتم رفت همونجا اما برای دو روز آخر هفته...الان ایشون تا ساعت 1 ظهر تو خانه میخابه و من برای درس ساعت 8 پامیشم برم حتی حاضر نیس منو با موتور برسونه چون خوابش میاد..اینو بگم ک خانواده ما از نظر مالی از اونا بالاتر بود و حتی مادرش ی بار ب من گفت ما هر جا خاستگاری رفتیم ب وضع مالی شون نگاه میکردیم..الان همش فک میکنم شوهرم دنبال پول پدرم ه ک کار نمیکنه چون از اول عروسی میگف چرا بابات کادوی عروسی بهت النگو داد باید پول میداد..یا برای عید مامانم بهش پارچه شلواری جنس خوب داد اول تشکر کرد اما بعدش نمیدونم چی شد میگف چرا پول ندادن پارچه به چ درد میخوره..میگف بابات باید ب هر بهونه ای مثل عید و اینا ب من پول بده..ایشون ضمن بیکاری شون خیلی بد اخلاق و بد دهنه و هرکاری میخاد بکنه با خانوادش مشورت میکنه..حتی چن بار بخاطر اینکه مادرشو ببره کربلا منو نبرده و منم قبول کردم...احساس میکنم از اول چشمش پول پدرم رو گرفته بعد خودم رو...دگ خسته شدم هر چقدر محبت کردم و به حرفاش گوش دادم فایده نداشته..چن بار هم دعوامون شده گفته برو خونه بابات و درخواست طلاق بده اما وقتی رفتم هی زنگ زده برای آشتی و منم برگشتم..از لحاظ مسایل جنسی هم اصلا کم نمیزارم و مشکلی ندارم..در ضمن چن بار هم کتک زده منو..خیلی چیزای دگ هم هست ک دگ بخاطر طولانی شدن ننوشتم ولی اینا اصلی ترین هست خواهشا خوتونو جای من بزارید و بعد راهنمایی کنید😞
اینم بگم ما جدیدا از محل کارش تحقیق کردیم گفتن بخاطر بداخلاقی بیرونش کردن
