2777
2789

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تووووروخدددا هی بگو بگو نکنید صبر کنید خودش بگه الکی ۱۰۰ صفحه میره الان با بگو بگو

مادر که نباشی بوی تن هر نوزادی برایت رایحه بهترین عطر دنیا را دارد. مادر که نباشی لبخند شیرین هر کودکی را که می‌بینی آتشی در دلت بر پا می‌شود و قهقهه خنده هر طفلی تو را تا سرحد جنون می‌کشاند اما تو مجبوری با وجود آتشی که در دلت برپاست با سرکوب تمام احساساتت خود را بی‌اعتنا نشان دهی و به لبخند کمرنگی که به صورتش می‌زنی بسنده کنی.مادر که نباشی انگار تمام ساعات روز و شبت یک رنگ دارد و تمام در و دیوار خانه‌ات برایت خاکستری است. مادر که نباشی رویاپرداز خوبی می‌شوی که در تمام ساعات روز می‌توانی رویای در آغوش گرفتن، بوسیدن، قصه گفتن و قدم زدن با کودک خیالیت را در ذهن بپرورانی و مادر که نباشی فقط می‌توانی سر بر سجده بگذاری و بگویی خدایا شکر. 

سلام دوستان من مهسا اهل شمال متولد 1382 امیدوارم تونسته باشم داستانمو خوب نوشته باشه من وقتی پدرو مادرم عقد بودن مادرم منو باردار میشه .

 وتو عروسیشون منو سه ماهه باردار بوده خب بگذریم یعنی از شروع زندگیشون من حضور داشتم من تا 6 سالگی خوشبخت ترین دختر زمین بودم همیشه پدرومادرمو تو خوشحالی وصمیمیت میدیدم هیچ وقت دعوا هاشونو نمیدیدم اما امان از 6 سالگی به بعد چون من کم کم همه چیزو متوجه میشدم اون موقع باابام موتور داشت وشغلش ازاد  ولی انصرافی رشته ی حقوق بود  به عموش که وکیل کمک میکرد  ما هرهفته میرفتیم بیرئن یعنی یه هفته ای نمیشد که بیرون نریم

عادت داشتیم بریم کافه دوست بابا م امان از یکی از این روزا که رفتیم کافه  یه خانم با بچه ش اومده بود اونجا برای شام قلییون از این چیزا نمیگی اون خانم  زن دوست بابام بود به هرحال اسمش میترا بود پسر داشت به نام امیر نمیگی به بابام میخواد این میترا با مامان ومن اشنا کنه دیگه بدبختی های ما شروع شد   نمگی شوهر این میترا زن دوم گرفته واین خانم قرص های برای اعصاب وروان میخوره روزا گذشت و تا جایی که صمیمی شدیم این خانوم می اومد خونه ی ما تا ساعت 3 یا 4 صبح شایدم بعضی اوقات بیشتر    این خانم مغازه ی لباس فروشی داشته وبعضی از روزا به من ومامانم میگفت بیا بریم مغازه نمیگی این میترا نقشه های شومی داشته  میخواسته از شوهرش انتقام بگیره بخاطره همین با مرد ها قرار میزاشت باهاشون میرفت قیلیون سرا ودیگه کاری کرده بود که مامانمو میبرد باهاش البته منو هم میبرد و منو تحریک میکردند که به بابام چیزی نگم ولی او نپسر مرموزش امیر با بابا مرفیق بود خیلی صمیمی بودند همه اتفاقاتو به بابام میگفت من دیگه ترسیده بودم از دروغ هایی که این خانوم و مامانم به بابام میگفتند ولی بابا م بعضی اوقات شک  میکرده یه روز اتفاقی میاد مغازه لباس فروشی که ما هم اون روز با این کیترا رفته بودیم پیش یه مرده که سر مغازه اش یه دختره اورده بود که بمونه تو مغازه وامیر هم با دوچرخه اش اونجا بود که بابام میاد ومیبینه ما نیستیم وامیر سوال پیچ میکنه وامیر بهش میگه که اینها رفته با یه مرد قرارا گزاشتند وای وقتی امیر زنگ زده بود به مامانش که بگهع   همه ترسیده بودند

ما میایم واون میترا بهانه ای اینکه ما رفتیم خیاطی اورده اش وقتی اورد  بابا مفهمید داره دروغ میگه منو با خودش برد تو ماشینش که اون موقع ماشبن هم خریدیم  که من وسوال پیچ کرد و من گفتم اخه اون موقع من سنی نداشتم از اوناج دعوا شروع میشه وبه کتک وکاری میرسه  و میترا همه رو انکار میکنه  ومیگه زن خودت خراب بوده من هیچکارم وای دنیا روی سرمون خراب شد مامانم هرچی قسم خورد بابام باور نمیکرد و بیشتر تخت تاثیر خرفایی اون عوضی سده بود تا جایی دعوا کردند   که به طلاقم کشید خب این موضوع بیایم بیرون ارتباط ما کلا کم شدش ولی اون عوضی انقدر رو داشت بازم میاومد ولی مامانم دیگه توخونش راه نداد ولی دیگه خوشبختی از خونمون رفته بود بابام شکاک شده بود دیگه بیرون نمی رفتیم من یه اتاق میخوابیدن مامانم یه اتاق بابامم یه اتاق بعضی اوقات خوب وبودند ولی بعضی اوقات تا کتک کاری میرسید من دیگه اون دختر شاد نبودم بخاطر این مسئله ها درد معده واعصاب گرفتم گذشت گذشت با این حال ادامه دادند بخاطر من تا مامانم با یکی دیکه دوست شد به نام رویا نمگی این رویا هم دوست ناباب هست این رویا چهل سال داشت شوهرش سکته میکنه میمیره وسه تا پسر داشت که دوتاش بزرگ بودند یکیش همسن من بودمن اون موقع کلاس سه یا جهار بودم دوباره مامانم به بابام دروغ میگفت با رویا میرفتم پارک وبا مردا قرار میزاشتند یه روز من گفتم همه چیزو به بابا ممیگم خسته شدم از این زندگی وی مامانم در حد مرگ با شلنگ کتکم زد مو اهمو گشید بابام از این ماجرا هم با خبر شد و تصمیم جدی برای طلاق گرفت ولی من التماسش میکرم برای بار هزارم که بخاطر من ببخشش ولی این خانوم هر دفعه یه کار ی میکرد یه روز گوشی بابامو چک میکردش و منو مجمبور میکرد گوشی بابامو چک کنم دیگه در 23/11/93 در ساعت 1 شیب یه دعوای حسابی میگیرن وبابام میگه من دیگه نمی تونم تا الانم بخاط مهسا کوتاه اومدم  اونشب بابام درو میخواست قفل کنه تا بره پدر مامانمو بیاره که من میخواستم برم جلوشو بگیرم از پله 20 تایی پام لیز خورد افتادم مامانم التماسم میکرد که نزا بره من غلط کرد م ولی بابام دیکگه نه حرف منو گوش میداد نه چیز دیگه وقتی درو قفل میکنه مامانم منو مجبور میکه باهاش از پنجره بع بیرون خودمونو پرت کنیم وقتی پرت میشم من یه قسمت از مهره های کمرم جابه جا میشه میریم خونه ی یکی از دوستایی مامانم و فردا صبحش منو گزاشت رفت من اومدم پیش بابام  اونروز انگار اسمون اومده بود پایین همه جا رو تاریکی میدیدم با ابابام رفتم مدرسه وبعد از ظهرش میریم خونه مادر پدریم

از اونجا کارهای طلاق شون شروع میشه اومدم خونه ی مادربزرگم متوجه کاراهایی مامانم شدم که حاظر شدم از دنیا خلاص بشم برام با مدرک گفتند مامانم طلا های عمه مو دوزدیدند و پول ور داشته وخیلی از کارها بابامم همه رو با مدرک نشونم داد که مامانم با ییه مرددد  خیانت کرده  بهسش گذشت ولی همچنان من وابسته ی مادرم بودم ولی دوست نداشتم ببینمش  والانم  ندار م خلاصه با هزار تا مکافات طلاق گرفتند الان 5 ساله من پیش بابام خوونه ی مادربزرگم اینا هستیم با هزارتا خوبی بدی زندگی میکنیم بعضی اوقات مادربزرگم بهم تنه میزنه ولی سنی ازش گذشت ولی خیلی جاها هوا ی منو داشته اینم پایان داستان ولی  این داستان یکم ادامه داره که بابام میخواست ازدواج کن حتی  منو با اون خانم ودخترش اشنا میکنه من واقعا عاشقانه هنوزم اون خانمو دوست دارم ولی عمه ی باابا باعث شد این ازدواج بهم بخوره خداروشکر وضع زندگیمون بد نیست ولی تجربه های خیلی بدی داشتم شاید الانم دارم ولی دارم برای ایندم برنامه ریزه میکنم ممنون تا ایینجا باهام بودید اگه سوالی دارید بپرسید صادقانه ج میدم و اگر هر کامنتی داریر بزارید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز