سلام من نزدیک دو ساله ازدواج کردم و تا چند وقت دیگه کوچولوم بدنیا میاد،یه جاری خل و چل هم دارم که خیلی خانواده شوهرمو بد عادت کردن از همه چی حتی ب زور دعوت کردن و هر دفعه چیزای مختلف براشون بردن و..... مادر شوهرمم خیلی بنده ی شکمه خلاصه منم دیدم با این اوضاع مثل اون باشم اول زندگی به پیسی میخوریم از همون اول کار ی کردم از من توقع بیخودی نداشته باشن
و اینکه مادر شوهرم میخاد سر به تن من نباش البته توی اظهر که نشون نمیده شدتش هم اینجوری که همش زعفران میریخت توی چای و غذاها که مد باردار نشم ولی وقتی باردار شدم کم مونده بود جلو شوهرم برقصه.و.....
تا اینکه زد و برادر شوهرم افتاد بندر عباس خداروشکر ،و مادر شوهرمم هر سال نذر شله زرد داره، دیشب که شوهرم رفته بود سر بزنه و بیاد من باهاش نرفتم چون اذیتم نمیتونم بشینم پدر شوهرم گفته که مامانت شله زرد داره روز جمعه حتما بیاین امسال اون زن داداشم نیست، منم گفتم نمیام از مامانت میترسم میزنه یه بلایی سر بچم میاره شوهرم هم گفت که یه ساعت میشینیم و میایم
حالا دارم با خودم فکر میکنم اینکه به من زنگ نزده برای چی برم خودم کوچیک کنم
خواهرم میگه پدر شوهرت گفته دیگه چرا اونو خیلی گندش میکنی یعنی پدر شوهرت اندازه اون نیست
راستی خانواده شوهرم مرد سالارن( البته پسراش به خودش نرفتنا خیلی زن ذلیلن)
بنظر شما شوهرمو بفرستم بره به باباش بگه که به مامان بگو زن بزنه به زنم یا نه برم و نگم
خواهرم میگه اینجوری مادرشوهرتو بزرگ میکنی
چه کنم؟ البته نمیدونم شوهرم جرات کنه بره یا نه
گفتم قبل از مطرح کردنش با شما مشورت کنم