جاریم دوسال پیش عروسیش بوده . قرار بوده واسش عروسی نگیرند و ببرنش کربلا. جاریم تو عمل انجام شده قرارشون میده و هم کربلاشو میره هم به بهانه مهمونی دادنه کربلاش عروسیشم میگیره . خلاصه دهنشونو از هر لحاظی که بگید سرویس کرده . حالا نوبت منکه شده ن عروسی مخاند بگیرند . پاش بیوفته هیچ کاری نمیخاند بکنند شوهرمم رو خانوادشه . بیشتر وقتا سکوت میکنم و پیش خودم میگم تنها راهش اینکه خانوادمو به وقتش بندازم تو جونشون. به نظر شما با این جور ادما باید چیکار کرد؟؟؟راستش اعتمادمم نسبت به شوهرم از دست دادم همش فکر میکنم رو خانوادشه اصلا به فکر من نیست .
تو سعی کن شوهرتو بکشونی سمت خودت
ببین تو خودتو با شوهرت بد نکن اگرم میخوای بگی بهش باحالت دعوا نگو ، خونوادتو بنداز جلو بگو اونا با شوهرتو خونوادش حرف بزنن و بگن که خواسته خودشونه و محکم پای حرفشون وایستن، تو هم هی بگووو عشقممم خونوادم این درخواست دارن به حرف من که گوش نمیدن مجبوریم😄😄😄😄
خانوادت بگن ما ابرو داریم..هزارتا ارزو واسه بچمون داریم با لباس عروس بره..چی کم از بقیه داره یه عروسی نگیره!
به شوهرتم بگو عروسی ارزوی هر دختریه ..نگیری یه عمر به دلم میمونه هرکی عروسی بگیره ناراحت میشم!
مردا کافیه رگ خوابشونو پیدا کنی...
یکی از راز ها اینه ک پشت شوهرت باشی و نشون بدی هر چی اون بگه تو قبول داری.
بگو عزیزم...من خیلی دوس دارم جشن عروسی بگیریم و برای تو لباس عروس بپوشم و یه شب شاد و به یاد موندنی داشته باشیم...اگ گفت نه...یکم مکث کن...بگو باشه عزیزم...هر چی تو بگی...هر چی آقامون بگه...
کلا وقت و بی وقت بهش بگو هر چی تو بگی...
انقد تاثیر داره ک نگو.
روانشناسا میگن...
کلا سعی کن باهاش مخالفت نکنی..بگو من نظرم اینه ولی هر چی آقامون بگه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
