نمیدونم دعوا انداخت این حرفم زد دلم خیلی شکست تازه سه چهار ماه میشد میشناختمش
باز حرفای بد دگ زده من اون لحظه فقط بغض کردم اما دفعات بعد بهش کفتم ک دلمو شکوندید
من بابام وضع مالیشون نرماله واسه عقد کنان کت گرفت بعد ب شوخی میگفت کت و شلوار عروسی با خودتون
شوهر منم خیلی عصبی و حساس بود شر درست کرد اونموقع
مامانش برگشت گفت اونایی ک ندارن وقتی ی کاری میکنن هی میگن هی میگن
حالا بابای من از جون و دل مایه میذاره کلی خرج میکنه الانم پولشو نمیکیره
خیلی دلم گرفت اه کشیدم
الان ی خوردع بدهکاریم بهش هی میگه هی منت میذاره
دوسه بار اومدم ب شوهرم بگم اه من گرفتش واسه اون حرفی ک زد
گفتم مگه شوهرم چیکار کرده مقصر اونه ی روز بعد ها بهش میگم