بچه ها یه خواهر شوهرم دارم که تو این 7سالی که با شوهرم ازدواج کردم همیشه یا خودش یا بچش خونه ما بوده من با مادرشوهرم زندگی میکنم . دوسال هم هس که مریض شده تو این دوسال من و شوهرم اونو تهران و اراک و دکترای زیاده دیگه ای تو همین قم با ماشینی که بابای من پولشو داده بردیمش هرچی نیاز داشته شوهرم براش خریده هر وقت دخترش تو درس مشکل داشت کمکش کردم ، کار دستی هم خواسته براش درست کردم .چون شوهر خودش خیلی بی مسولیت تشریف داره و بیش از حد خسیس همیشه زن و بچهاشو انداخته رو سر ما و تواین 7سال من همه جوره از دست اینا اذیت شدم توالت و حموم و حیاط مشترک . حالا چند ماه پیش که من شهرستان بودم وقتی اومدم دیدم بدون اجازه وارد خونه من شدن و تخت دخترمو که پدر و مادرم با کلی ذوق و شوق خریدن شکسته بودن ما گذشت کردیم و خسارت نگرفتیم . فقط من رفتم باهاشون حرف زدم و گله کردم که آسایش برام نذاشتین از همون موقع شوهرش و خودش با من قهر کردن !!!!!!! چند روز پیش بچش سر بچه همسایه مارو شکست بچه غرق خون بود ما لباسشو عوض کردیم سروصورتشو شستیم و زنگ زدیم به مادرش اومد بچشو برد . بعد من ب بچه خواهرشوهرم تشر زدم که ابروی مارو تو محل بردی بعد رفته به مادرش گفته زن دایی منو زده مادرشم به شوهرش گفت اومد در خونه ما هرچی از دهنش در میومد بار من و خانوادم کردمیگفت دختر غربتی پاشدی اومدی اینجا میرم ازت شکایت میکنم بچمو زدی.من نخواستم جلو در همسایه باهاش دهن به دهن بشم واسه همین نرفتم دم در ولی بعد که رفت زنگ زدم به داداشم اونم حسابی از خجالتش در اومد . به داداشم گفتم بهش بگه بیا بچهاشو ببره پزشک قانونی اگه اثر انگشت من رو بدن بچهاش بود یا نشانه ضرب و شتم رو بدنشون بود بعدبیا بره شکایت کنه غیراز این دخترش که 9سالشه ی دختر دوساله هم داره خواهرشوهرم ب شوهرش گفته من یه روز میخواستم همین بچشو خفه کنم نمیدونم خواهرشوهرم این دروغارو از کجا اورده . چند روزه دارم عذاب میکشم بخاطر همه کاراهایی که براشون کردیم چقد در حقشون خوبی کردیم . این روزا فقط دارم خودخوری میکنم .