دیشب داشتیم از خونه ی پسر خاله ی شوهرم برمی گشتیم برادر شوهرم و زن و بچه ش هم بودن.جاریم دختر خاله ی شوهرم میشه.باید اینم بگم که من چن ماه قبل با خواهر شوهرم دعوام شد سر اینکه برگشت خانوادم و محل زندگیمونو مسخره کرد منم جوابشو دادم بعد اون دیگه رفت و آمد نکردیم ،دعوای من و برادر شوهرم هم سر این موضوع بود، آخه قرار بود خواهر شوهرم بعد شام بیان خونه ی پسرخاله ی شوهرم منم چون مریض بودم به شوهرم گفتم بریم خونمون برادر شوهرم هم با ما اومده بودن ،گیر داد به من بشینین حالا ،منم گفتم یکم مریضم باید برم خونه شما میخواین تا نصفه شب بشینین،بعد اومدم سوار ماشین شدم دیدم اون و زنش هم اومدن ، تو ماشین ما بودن که یهو برگشت بی مقدمه گفت به تو چه ربطی داره نمیذاری خواهر برادر همو ببینن تو چیکاره ای این وسط .منم گفتم من چه کاری به رفت و آمد شوهرم با خواهرش دارم شوهرم خودش میدونه خواهرت ادب نداره اگرم من الان دارم میرم خونه بخاطر خواهرت نیس مریض حالم،باید بگم که پریودم و کمر درد شدید داشتم بعدش برگشت گفت زر نزن دختره ی پررو ،گفتم مودب باش سرت به زندگی خودت باشه بعد برگشت به خانوادم بی احترامی کرد به پدرم فحش داد منم گفتم بابای خودته جوابشو دادم شوهرم هم فقط نظاره گر بود هر چی نگفت منم به شوهرم گفتم یا من یا خانوادت دیگه تحمل بی احترامی ندارم از ماشین پیاده شدم بعد شوهرم به برادرش گفت برو پایین بعد اومد سمتم گفت سوار شو اومدیم خونه انقد ناراحتم شوهرم اصلا نمیتونه ازم دفاع کنه حالا این یه نمونشه انقد پدرش و خواهر و اون یکی برادراش بهم بی احترامی کردن.من هیچ موقع کاری به کارشون نداشتم ولی همیشه سعی میکنن منو اذیت کنن
خب ببین شما نشسته بودی میذاشتی لااقل خواهر همسرت برسه بعد پامیشدی راه میفتادی ک دهنا بسته شه. میدونم ...
ما قرار بود بیایم خونه ساعت ۱۱شب بود منم برای اینکه کسی متوجه نشه به گوشی همسرم پیامک زدم که پاشو بریم کمر درد دارم ،شوهرم خودش گفت پاشو بریم اصلا کسی متوجه نشد من بهش گفتم بعد خواهر شوهرم به برادر شوهرم زنگ زد گفت ما داریم میایم اونجا
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اگه توجه کنین فقط خانواده سوهر دخالت دارن تو زندگی پسراشون چرا واقعا دست از سر زتدگی پسرسون بر نمیدارن چرا تا دیروز خودشون میکشتن دختر جواب بله بده بعد دشمنش میشن چرا متوجه نیستن این انتخاب پسرشونه چرا دوسدارن عروس کلفتشون باشه ارباب حلقه به گوش واقعا چرا دست از سر زندگی پسرشون بر نمیدارن نمیذارن ارامش داشته باشن ارامش زندگی پسرش ارامش نوه هاشم هست واقعا بی فرهنگی تا چه حد
من حاضر نیستم بخاطر اینکه یه عده بهم بی احترامی نکنن کاری رو میدونم درسته رو انجام ندم....الان خودش ...
واقعا منم دیدم که داره بی احترامی میکنه مخصوصا به خانوادم جوابشو دادم اصلا به اون ارتباطی نداشت که من دوس دارم چه ساعتی برم خونم یا با چه کسی رفت و آمد کنم
من نمیدونم اینجا چرا خانواده همه شوهرا بیشخصیتن و فقط عروسا خوبن؟ خب عزیزم راست گفته همونطور که شما ...
من بخاطر خواهر شوهرم از اونجا پانشدم بیام که .پریود بودم کمردرد داشتم وقتی پاشدیم بیایم برادر شوهرم فک کرد من بخاطر خواهرش دارم میرم، اصلا اونم میومد اونجا من باهاش کاری نداشتم چون قبلا هم چن جا همو دیده بودیم به هم محل ندادیم همین برادر شوهرم شب زنگ زده به پدرش گفته عروست یعنی من از حرصم با سیلی زدم تو صورت شوهرم بخاطر اینه با برادر شوهرم دعوام شده اصلا خانواده ی نرمالی نیستن الکی دروغ میگن
بخدا تا دیروز نمیدونستن پسر کجا میره میاد تازن میگیره پسر شیرین میشه براشون
دقیقا ،چون پدرش و برادرش حتی تو عروسیمون یه ریال هم کمک نکردن به شوهرم من از این بابت خیلی خوشحالم که شوهرم رو پای خودش وایستاده، بیچاره روز عروسی نمی دونست به کدوم کارش برسه
من بخاطر خواهر شوهرم از اونجا پانشدم بیام که .پریود بودم کمردرد داشتم وقتی پاشدیم بیایم برادر شوهرم ...
میفهمم عزیزدلم منظورم فقط شما نبود . من که تو خانواده شما نیستم حتما شما درست میگید . جالب برام بود که اکثر خانمها اینجا میگن خانواده شوهرمون بیفرهنگن! که البته خب یه سری درست میگن و یه سری دروغ .
من فک فک میکنم شوهرتون تو شرایط سختیه . خب هم میخاد خاهر برادرشو ناراحت نکنه هم شما رو ... بنظرم کلا هر دو تاتون تو روابطتون با خانواده ها تجدید نظر کنید . و سعی کنید حرمتا فرو نریزه .
چقد روشون تو روی شما باز شده که انقد راحت دخالت و بی احترامی میکنن
از همون اول که تازه عقد کرده بودیم همینجوری بودن. تو نامزدی با خانواده شوهرم رفتم شهرستانشون عروسیه دختر خالشون بود همونجا بکاری کرده بودن شوهرم بهم محل نمی داد حرف نمی زد همین برادر شوهرم گفته بود به زنت رو نده سوار گردنت نکن، تازه دیشب که شوهرم بهش گفت برو پایین از ماشین برگشت به شوهرم گفت خاک بر سرت که طرف برادرتو نمیگیری ،حالا شوهر من از همشون بزرگتره ولی احترامشو نگه نمیدارن
میفهمم عزیزدلم منظورم فقط شما نبود . من که تو خانواده شما نیستم حتما شما درست میگید . جالب برام بود ...
منم همینو میخوام دوس دارم رابطه خانواده شوهرم باهامون خوب باشه همیشه احترامشونو نگه داشتم گفتم من چطور خانوادمو دوس دارم اونم خانوادش واسش عزیزن ولی تو این ۸ سال هیچی بهشون نگفتم دیکه طاقتم تموم شد هر چی احترام میذارم نتیجه عکس میده
وقعا نمیدونم چرا ،خانواده همسرم کرد هستن ما ترک هستیم همیشه سر اینکه چرا همسرم از کردها زن نگرفته ناراحتن جالب اینجاست که میگن ما هرچی بد و بیراه بگیم تو باید ساکت باشی و هیچی نگی چون کوچیکتر از مایی