اره تو همین مایه ها یه شب که طاق باز خوابیده بودم تو عالم خواب دیدم که توی یه باغی هستم که درختاش شکوفه زده بودن خوشحال و شنگول بودم یه دفعه یاد خونوادم افتادم شروع کردم گشتن دنبالشون هرچی میگشتم و صداشون میزدم هیچکدومشونو نمیدیدم تو همین لحظه یه ترس عجیبی وجودمو گرفت و بعد از اون به جای اینکه خونوادمو ببینم یه پیرزن خیلی کریح با کمر خمیده و عصا بدست دنبالم کرد هر چی میخواستم جیغ بزنم که از خواب بیدار شم نمیتونستم هر چی میخواستم دست و پامو تکون بدم امکان نداشت حسابی قفل کرده بودم خیلز ترسناک بود پیرزنه خیلی زشت و ترسناک بود.دیگه وضعی بود
اقا من با مامانم تو یه خونه ویلایی دوطبقه زندگی می کنم
چند وقته صدای در میاد و بسته میشه و من به خیال این که شوهرم اومده میرم رو پله ها و نگاه می کنم ببینم کفش هاش نیست و بر می گردم بالا ولی دیشب خیلی وحشتناک بود در باز شد اروم بسته شد شوهرم سرفه کرد من هم اینقدر مطمعن بودم که اومده رفتم پایین و شوهرمو صدا زدم و کسی نبود اینقدر ترسیدم که هنوز تو فکرم
برات درخواست دوستی فرستادم لطفا چک کن ..کار مهمی باهات دارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
