یه دلبر منو لایک کنه😘
و ادامه ماجرا
تا اینکه داداش دوست پسر مری( آقای قلی) تصمیم گرفت براش جشن تولد بگیره و ما رو هم دعوت کرد.فری خیلی مشتاق بود بره و اصرار داشت من هم برم تا شوهرش اجازه بده بیاد.منم اولش قبول کردم و به شوهرم گفتم مری پارتی گرفته و ... البته اولش نگفتم دوست پسرشه.شوهرم حرفی نداشت ولی ناراحت شدم از دروغم و تصمیم گرفتم نرم.قرارمون با فری هم این شد که اون روز من خونه نیام تا شوهرش نفهمه من نرفتم و اونا رفتن
لطفا بنده رو هم لایک بفرمایید
بچه ها کسی وارد به امور دادسرا نیست اینجا؟؟؟
من واقعا حالم بده
شرمنده استارتر
شوهر فری رفت تو کار مری و صیغش کرد و حالا سه نفری دارن با هم زندگی میکنن
خانومای خوشگل و مارپل مارو هم بلایکید😘
اسی به جای تایپ کردن جواب بقیه
داستانو تایپ کن
قلی ام اومد ... من هنگ کردم 🤯
چه کار عاقلانه ای کردی نرفتی تولد مری 😂
مری
فری
قلی
منو لایک کنید میخوام برم بخوابم بعدأ بیام بخونم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
