سلام دوستان
سه سالی هست که ازدواج کردم و تازگیا بچه دار شدم
خیلی از جاریم کشیدم خیلی اذیتم کرده خیلی بخاطر بددلیاش گریه کردم اما واقعا با اینکه من تحصیلکردم و قبل ازدواجم برا خودم بروبیایی داشتم از لحاظ اجتماعی اما حالا در برابر این خانم که تحصیلاتش دیپلمه است و خانه داره و تا چندتا خیابون اونورترم تنها نمیتونه بره احساس کمبود میکنم
چون خواهر شوهرامو علیه من پر کرده و باهام بد شدن ، ِمن هر مراسمی داشتم یه دعوایی راه انداخت و باعث شد زهرمارمون شه، شب اسم گذاری دخترم یه قشقرقی راه انداخته بود که من انقدگریه کردم شیرم داشت خشک میشد و حتی برا جشن ده روز دخترم تو تالار که اومد روبروی من رقصید یهو چشماش پر شد رفت یه گوشه نشست
با اینکه خوش چندسالی هست ازدواج کرده و خودش بچه داره
از رفتاراش واقعا متعجبم
قرار بود یکی از فامیلای شوهرم که معاونت استان محل سکونتمونه منو ببره سرکار دولتی اما این و برادر شوهرم انقد موش دووندن که نرفتم سرکار
اینا کوشه ای از بددلیاشه فقط چیزی که آزارم میده اینه که شوهرش شدیدا طرفشه و خودش اصلاااااا تو جمع رونمیکنه و میره اونو پر میکنه و شوهرش میاد همه این کارا رو میکنه
خلاصه اینکه خسته شدم از این همه دل سیاهش
شب حنابندونم رفت عیننننننن لباس من خرید و ارایش عروس کرد
دوستان چطوری سیاست داشته باشم؟؟ واقعا کم اوردم از بس زبونش نرمه و همه رو کشیده طرفش
این وسط فقط پدرشوهرم که ادم پخته ایه گفت دخترم من میدونم تو بی تقصیری و تورو مث دخترم دوس دارم
و لازم بذکره شوهرمم میدونه اما زیادی تعصب داره به داداشش و خواهراش
راهنماییم کنید دوستان
ببخشید طولانی شد عزیزانم