من از خواهرشوهر بزرگم سر یه مساله ای ناراحت بودم لی نه بی احترامی کردم نه دعوا نه هیچی فقط شوهرم گلایه کرده بود ک زنم بخاطر این حرفت ازت ناراحته و گفته بود هرکس زنمو بی احترام کنه دیگه باهاش کاری ندارم ک اونم زیر بار اون حرفی ک زده بود نرفت ولی من ایمان داشتم ک گفته و ناراحت بودم ولی عکس العملی نشون نمیدادم خلاصه قبل عید گفتم بیخیال سال نویی ببخشمشو بیخیال حرفش بشم
خب
همش ب شوهرم میگفتم بریم خونه ابجیت بمونیم دلم برا خودشو بچه هاش تنگ شده خیلی دلم میخواست برم خونه اش و بیخیال همه چیز بشم
افرین به شوهرت
خب
الهی چه مهربونو پاکی استارتر ..خب
ک وقتی رفتیم خونه مادرشوهرم منو شوهرم رفتیم جلوش ک باهاش روبوسی کنیم عیدو تبریک بگیم علنا منو شوهرمو پس زد و گفت زود باشی من عجله دارم امده بود دنبال دختراش
آخی عزیزم چه مهربون خب بعدش چی شد؟
خیلی سرد و بد برخورد کرد جوری ک شوهرم کاملا متوجه شد منم گفتم دیگه نمیرم خونه اش شوهرمم گفت باشه
ما فاصله امون دیره ازهم و توقع داشتم منو خونه مامانش دیده خودشو مامانش یه محله هستن بگه زن داداش داداش بیاین خونه ام یا کی اومدید ک اصلا کلام نکرد و رفت
خاک بر سرش.لیاقت نداره .اصلا حسابش نکنید دیگه.انگار که وجود نداره
شرو فتنه رو میندازی بین خواهر برادرو تا مرز به هم زدن پیش میرین بعدمیرین اشتی خیلی خوبین بابا🤣🤣🤣🤣🤣
حالا پنج شنبه میخوام برم اونطرفا چون عروسی دعوتیم مسلما میبینمش چجور برخورد کنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
