.. خیلی خسته شدم از دست خانوادم .. خیلی اذیتم میکنن حبس شدم تویه خونه حتی نمیزارن با بردارم برم بیرون ..وقتی میخام برم دانشگا خودشون میارن و میبرنم هزار بار زنگ میزنن
. با اینکه هیچ کار بدی هم نکردم 😔😔 خیلی زجر میکشم نوزده سالمه .. دوسدارم منم یه تفریحی داشته باشم ولی تنها تفریحم همین گوشی تویه دوستم هست .. خیلی دلم گرفته دارم گریه میکنم ولی دیگه حتی گریه هم اروومم نمیکنه... هرکار کردم و هرچی گفتم اینا درست نشدن ... وقتی دوستامو مبینم که زندگیشون چطوریه خیلی حسرت میخورم امیدی به زندگی ندارم .. تموم تویه خونمون حرف اتفاقای بده اینکه فلان جا دزد اومده فلانی مرده این رو دزدیدن اون این حرف و زد ..
هیچ حرف قشنگی نمیزنن .. دلم از زندگی خیلی سیره خیلی دوسدارم برم جایی که هیجکسی نباشه..