من پدر مادر ندارم
با مادربزرگ پدری بزرگ شدم
مامانبزرگمم چهار ماه پیش از دست دادم خونه مامانبزرگم عموهای معتادم هستند
خواهر دوقلومم معلول
این چهار ماهو خونه عمم میموندم کم تر قرص میخوردم میتونستم مدرسه و سر کار برم
ولی الان سه چهار روز مجبور شدم برگردم خونه مامانبزرگم
من اینجا به سختی سرپام در روز پنج تا آلپرازولام و پرانول سرخود میخورم تا فقط بخوابم و بیدار نباشم
این سه چهار روز جز آب و آبمیوه هیچی نخوردم عموم به خواهرم غذا میده البته در حد نون پنیر
امروز مدرسه نتونستم برم مرخصی گرفتم
عمه هام دعوام میکنن
انقدر گریه کردم
نمیتونم سرپا بشم نمیدونم چرا چه مرگمه نمیتونم مثل دخترای دیگه باشم
قوی سرحال
کار خونه کنم اشپزی کنم شاد باشم به خودم برسم
مشاور رفتم روانپزشک رفتم درست نمیشم
کاش مامانم بود
من حتی خودم خودمو درک نمیکنم اونه انتظار ندارم بقیه درکم کنند فقط نمیدونم چیکار کنم
معلمم
۲۴ سالمه
میخوام بدونم جای من بودین چیکار میکردین
خواهرم بهزیستی نمیره
خونه مستقل نمیتونم چون اولا اصلا پولم نمیرسه در ماه کلی هزینه دارو دکترشو میدم
از طرفی تشنج میکنه نمیتونم وقتایی که سر کارم تنها بذارم
خواهش میکنم یه راه بگین من سرپا بشم
خستم
عمم کلی حرف بارم کرد