سلام واقعا عاصی شدم در حدی پشت سرم حرف میزنه و جلو روم تیکه میندازه و نمیتونم جواب بدم دارم میمیرم فک کنید با جاری بزرگم دعواش شد بعد من ساکت نشسته بودماااا یهو برگشت ب اون چهارتا حرف زد اومد جلو من بهم گفت فک نکن من ساده ام من هزار برابره توه بچه نیم وجبی تو پوستمه ولی دلم برات میسوزه اگه بگم پسرم سه سوت طلاقت میده فک نکن میاد بغلت عاشقته پاش برسه ی تار موی مارو ب هزارتا مث تو نمیده پس حواصت باشه کاری نکنی طلاقت بده اصلا نفهمیدم بمن چیکار داشت
اتفاقا خیییییلی از کاراشو اگه بگم شاخ در میارید مثلا یبار شوهرم از خونه بیرونشون کرد منم شبش باهاش دعوام شد گفتم چرا اینکارو کردی اونم کتکم زد بعدش مادرشوهرم زنگ زد بهم تا تونست فوش داد گفت تو زیر پاش نشستی ک مارو بیرون کرده گفتم من بخاطر شما باهاش دعوا کردم بخدا حتی کتکمم زد گفت دستش درد نکنه اخیشششش دلم خنک شد تا تو باشی فک نکنی از ما عزیز تری خودتو نخود اش کنی
یعنی من بودما اون مادرشوهرو از وسط جر میدادم تا بفهمه دست بالادست زیاده....همونجور که مادرشوهر خودمو دورازچشم شوهرم ۲بار حالشو جا اوردم..الانم محل سگ بهش نمیدم عنترو تازه مادرشوهر من عمه ی خودمم میشه ولی حالشو بد گرفتم
بچم دچارسوختگی شدودکتری که هرروز میبردیم برای تعویض پانسمان سرکوچه ی اونا بودو شرایط جوری بود که چندروز بایدمیموندیم اونجا واصلا حواسم زیاد سرجاش نبود و فکرم خیلی مشغول بود وعصبی بودم اینم ۲ ۳ روز اول خوب بود تا اینکه یه روز صبح دیدم اخماش تا زانوهاش اویزونه و بی محلی میکنه منم هیچینگفتم خلاصه یچیزی رو بهونه کرد وشروع کرد به چرت وپرت گفتن که چرا برای بچت شیر درست میکنی شیشه شیرشو نمیای همون موقع بشوری،اخه ساعت ۲ نصفه شب کی حال داره پاشه شیشه بشوره که من بلندشم یامثلا چرا در فلاکس رو درست نمیبندی دیدم الکی داره بهونه میکنه و منم شروع کردم اون گفت من گفتم اخه یه اخلاق گندی داره اینه که هرچی میگه همه باید بگن چشم ولی من بمیرمم نمیگم چشم..فکرکرده بود من زبون ندارم ولی انقدر جوابشو دادم هی کم میاورد میگفت انقدر حاضرجوابی نکن تو باید به من بگی چشم تو فقط بگو چشم اونوقت ببین چقدر تو چشم من بزرگ میشی منم با لحن محکم گفتم اصلا برام اهمیتی نداره که تو چشم شما خار باشم یا فرشته من عمرا بهت بگم چشم...یا مثلا برگشته میگه چرا با شوهرت عین غریبه ها رفتار میکنی منم عصبی شدم گفتم ببینم اون یکی پسراوعروسات جلوی شما میرن تو هم ؟؟؟؟؟شمامگه زیر سقف خونه ی ماهستی ببینی چه خبره توش🤣🤣🤣🤣🤣خلاصه حرفایی که باید میشنید رو شنید و عیدم رفتم خوتشون محل سگ بهش ندادم اخه میدونستم میخواد بی محلی کنه منم دست پیش گرفتم ادم حسابش نکردم از این به بعد هم همینطورخواهد ماند...تاقبل از بچه دارشدنم هرچیمیگفت هیچی نمیگفتم و خوب میتازید برای خودش درحدی که فکرمیکرد من بچه برای اینا اوردم و فقط نوکر بچه ی اینام ولی کور خوندن هنچین دستشو بریدم جالب اینجاست جرات هم نمیکنه به شوهرم چیزی بگه عین سگ میترسه از شوهرم🤣🤣🤣