خودم ادم خیلی دلسوزیم چون زندگی پر تنشی داشتم..از دست دادن پدر و برادرم طلاق پدرو مادرم..خیلی عذاب کشیدم..داستان از اونجا شروع میشه ک دوست صمیمیم میفهمه ک مادرش مادر واقعیش نیست و از اون موقع کلا رفتارش با من سرد میشه چون خیلی نصیحتش میکردم ک رفتارشو با مادرش اصلاح کنه ولی می گفت ک من از دلسوزیه بقیه بدم میاد خودم می دونم چیکار کنم..پدر دوستم بعد اینکه زنش میمیره میره ی زن دیگه میگیره و واقعیتو از دوست من پنهان میکنه و وقتی دوستم تصادفی این اتفاقو میفهمع از باباش میخواد ک ببرتش سره مزار مادرش ولی باباش حسابی کتکش میزنه😔