ساعت 4 بعد از ظهر زنگ زدیم طبقه دوم که بیایید ماشین تون رو از جلو ما بردارید که میخوایم بریم بیرون
هر چی زنگ زدیم، در زدیم دیدیم کسی جواب نمیده نزدیک 30 بار زنگ و در زدیم. گفتیم شاید خونه نیستن، رفتیم بالا دیدیم کفش پسرش هست رفتیم تو حیاط دیدیم در تراس و پنجره شون بازه.
ما از ساعت 4 تا 5 و نیم در زدیم و صداشون کردیم. مامانم گفت شاید چون در تراس بازه شاید خونه باشن دوباره زنگ زد،
با تعجب پسرش اف اف رو جواب داد (تنهایی خونه بود مادر پدرش نبودن)
مامانم گفت آقای فلانی چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدید ما یه ساعت داریم زنگ میزنیم میخوایم بریم بیرون