دختر من فوقالعاده بابایی و به شدت حساس رو پدرش دیروز سیزده بدر شوهرم و دخترم مشغول بازی بودن باهم جاریم به شوهرم میگه این قدر که دخترت تورو دوست داره تو چی دخترت رو بیشتر دوست داری یا زنت رو اونم شوهرم هم چون خواسته دل دخترم نشکنه و یا شاید هم حرف دلش واقعا همین بوده بدون هیچ سیاستی میگه نه دخترم رو بیشتر دوست دارم بعد از ۴ یا ۵ ساعت که همه دور هم نشسته بودیم جاریم تو جمع گفت حالا به خانمت بگم چی پشت سرش گفتی بعد با موذی گری گفت که شوهرت ظهری گفته که دخترش رو از تو بیشتر دوست داره این جاری فامیل شوهرم هم هست و من تو جمع غریب هستم فوقالعاده خودش رو خوب نشون میده و همه میگن خوش قلب و مهربون ولی به موقع اش هم با سیاست موذی گری خودش رو میکنه و باعث دلخوری من میشه من به شوهرم میگه چرا باید حرف تورو توی جمع به من بگه و منو بهم بریزه از دیروز تا حالا همش بحث داریم شما هم از موذی گری های فامیل شوهر و راهکار هاتون بگید مخصوصا اونایی که خودشون رو خوب و مهربون نشون میدن الکی ولی دنبال مارموز بازی هستن و با خنده و مهربونی نیش و کنایه می زنن