اینقدر اعصابم از دست شوهر عمم خورد شدددد
تو خونشون دراز گشیده بودم
صدای عممو میشنیدم به شوهرش میگفت میوه بگیر
یهو برگشت با یه لحن بدی گفت من پول ندارممم
ولی داره خوبشم داره ولی خسیسه
برا خودشونم خسیسه
بچه هاش شنیدن طفلی ها کپ کردن بغص کردن
حتی اگه واقعا نداشت هم نباید اینطوری میگفت
انرژی منفی داد با حرفش پرستیژشونم داغون کرد
اون بچه ها اون زن گناه دارن با این حرف کلی دلشون گرفت
این از رو مخ بودن این شخص
بعدشم بی احساسیششش یعنی به زور بچه هاشو بغل کنه یه بار تو رفت و امد ها خواهرش اومد بغلش کرد یه زحمت به خودش نداد اونم یه دستی بنداز خواهرشم و همه هم به خاطر این کاراش دیگه تحویلش نمیگیرن کی میخواد درسشه این اخه