امشب کلا دیگه طاقتم طاق شده اونقدر عصبیم که انگار دارم ازحال میرم شوهرمم کنارم نیست تنهام از دستش دلخورم عقده خانوادشو که معلوم نیست دوباره چی بهش گفتن رو سرمن درمیاره دفعه اولش نیست همیشه وقتی باهاش بد تامیکنن من تقاصشو میدم خو گناه من چیه اون از خانوادش که بهدحد مرگ از من متنفرم اینم از خودش بخدا روانی شدما سرم داره میترکه اشکام به راهه