من از چند ماه پیش با یه پسری دوست شدم اوایل فکر میکردم خوبه ولی بعد از یه مدت دیدم اصلا اخلاق هامون به هم نمیخوره چند بار خواستم به هم بزنم هی منت کشی کرد منم خوب بالاخره بهش عادت کرده بودم موندم،من چندوقتم بود که بهش شک کرده بودم چون بعضی آخر هفته ها یهو ناپدید میشد ،تا اینکه دیشب اتفاقی توی پیج یه رستوران که تازه افتتاح شده بود عکسشو دیدم با یه دختری عشقولانه بهم نگاه میکردن عکس رو که دیدم حالم واقعا خیلی بد بود تا ۳ ساعت همش تپش قلب و حالت تهوع داشتم خلاصه امروز بهم زدم تموم شد رفت ، رابطه ی ما یه رابطه ی چند ماهه ی معمولی بود من فوقش تا ۱۰ روز دیگه می شینم گریه میکنم و بعدش فراموش میشه کم کم ، ولی از صبح همش دارم فکر میکنم به حال و روز این خانم های نی نی سایتی که میان تاپیک خیانت میزنن ،همش فکر میکنم اگه منی که با این پسر هیچ رابطه ی ج.ن.س.ی اونطوری نداشتم وقتی دیدم با یه دختر دیگه هم هست حالم اون جوری شد یه زنی که یه مرد رو باور کرده،دختر باباش بودن و ول کرده شده زن خونه با کلی مسئولیت، همه ی آرزوهاشو باهاش شریک شده و براش بچه آورده وقتی خیانت می بینه واقعا چه حالی میشه ..چقدر درد می کشه...من کلا خیلی دوست داشتم شوهر کنم اما از دیشب تصمیم گرفتم اصلا ازدواج نکنم چون من اصلا طاقت ندارم همه ی زندگی و جوونیمو بدم به یه مرد و در ازاش بخوام چت و فیلم و اس ام اس و عکس داغون تحویل بگیرم.
فکر میکنید این اشتباه که من به خاطر این تجربه از این به بعد به همه ی پسرا به یه چشم نگاه کنم ؟!
آخه اینجوری هم نیست که فکر کنید دوست پسر اولم بوده و جو گیر شدم من بارها دیدم که پسرا چقدر راحت به آدم میگن دوست دارم و فردا با یکی دیگه میرن توو تخت ...