مادر شوهر منم وقتی با پدر شوهرم ازدواج میکنه 4 تا بچه داشته ینی پدرشوهرم زنش میمیره میاد مادر شوهرمو میگیره
مادرشوهرم تو عقدنامه قید کرده بوده که بچه ها خونشون باد جدا باشه و به من ربطی نداره
بازم با این حال دلش میسوزه میره طبقه بالای بچه ها زندگی میکنه .
تو مریضیای پدر شوهرمم یکی از دختراش مشکل ذهنی داشته برادرشوهر ناتنی میاد میزاره در خونه اینا و میره میگه با خودتون
اون زمان هم باهم دچار مشکل بودن
مادرشوهرمم میگفته نه من تو عقدنامه قید کردم به من ربطی نداره بازم دلش میسوزه دختره رو راه میده خونش