امشب تولد داداشم بود از یه ماه پیش هم یه کدورت هایی با زنداداشم پیش اومده بود که یه جورایی قهر بودیم طوری که حتی روز مادر هم زنگ نزد به مامانم .امشب گفتیم بریم خونشون هم تولد داداشم رو تبریک بگیم هم کدورت ها از بین بره ولی زنداداشم از خونه بیرونمون کرد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
داداشم اولش همش میخواست یه جورایی معرکه رو بخوابونه وقتی دید داره تند میره عصبانی شد صندلی کنار سالن رو پرت کرد بعدشم خودشم با ما اومد اونم با خانوادش موند خونه
من خانه ام را پر از رنگ میکنم...پر از عطر زندگی...نان گرم میکنم ...گل میخرم و شعر مینویسم...و باور دارم کلام فروغ را که زندگی یعنی همین بهانه های کوچک خوشبختی .... .
داداشم اولش همش میخواست یه جورایی معرکه رو بخوابونه وقتی دید داره تند میره عصبانی شد صندلی کنار سالن ...
اگه مامانم جای مامان زنداداشت بود منو جلوی همه تیکه تیکه میکرد
عشق کردن یعنی دم سحر صحن انقلاب باشی پا برهنه رو سنگ فرشای حرم راه بری یه نسیم خنک به گونه هات بخوره چادرت رقص قشنگی به خودش بگیره بعد وایسی جلوی گنبد طلا خیره بشی به گنبد انقد زل بزنی و محو گنبد و صحن و سرا بشی که انگار فقط تو تو حرمی دلت اروم بشه یه نفس عمیق بکشی بگی همه وجودم پر از شما شد اقا .السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)