بهم خبلی برخورد، پسرخواهرم برای دوهفته قراره بیاد خونه ما،بخاطر یکاری اومده شهری ک من وشوهرم هستیم، مجرده بیست سالشه،خیلی هم پسرمودبیه، همیشه روابطش با شوهرم خوب بوده
امروز شوهرم زنگ زد گفت س اومد ؟گفتم اره
گفت تیمشون خونه گرفتن؟ اخه اینا گروهی اومدن قراره واسه این دوهفته خونه اجاره کنن
گفتم نمیدونم بعد گفت ما (س ) رو خونه خودمون نگه داریم نره با تیمشون
بعد بلافاصله گفت همکارم(مجرده و باشوهرم خیلی صمیمی هستن و راحتن) گفته به (س) بگو اگ دوست داره بیاد خونه من با من بمونه
من ازین حرفش اینجوری برداشت کردم ک ازاینکهخواهرزادم دوهفته خونمون بمونه ناراحته
بهش گفتم ی وفت این حرفو بهش نگی ناراحت میشه فکرمیکنه مادوست نداشتیم خونمون بمونه
گفت نه همکارم مبخواد ببینتش و خودش بهش پیشنهاد بده گفتم نه