به چند دلیل نرفتم بیمارستان بستری بشم :
اول اینکه بیمارستان جوی داره که حال آدم رو خراب تر میکنه و آدم دوست داره زودتر خلاص شه بیاد خونه
دوم بیمارستان دستشویی هاش مثل خونه تمیز نیست
سوم گفتم توی این اوضاع به شوهرم فشار نیارم چون اگر قرار باشه اتاق دو نفره باشه و خصوصی نباشه
از خونه بد تر میشه
اون طرف حالش هرجور باشه من حالم بدتر میشه و نمیدونم چجور آدمی توی اتاقم باشه بخواد بره دستشویی که من میرم و هزاااار تا چالش دیگه در اتاق اشتراکی هست مثل اینکه همراهش بخواد هی بره بیاد هی وقت و بی وقت حرف بزنن هی من از خواب بیدار بشم یا بخوان به زبون دیگه حرف بزنن روی مخ من راه برن یا هوای اتاق بخواد هی سرد و گرم کنن یا بوی خوراکی هاشون بیاد یا هزار تا چیز دیگه که بهش فکر کردم
بعد بقیه فامیل و آشنا خبر بشن بخوان بیان ملاقات دیگه آرامش ندارم هی میخوان بگن بخور بخور بذار خوب شی و هزار تا نصیحت دیگه و استرس دیگه