ببین من عقدم مهریموکه اجراگذاشتم ومیخواستم جداشم خانوادم بخصوص برادرم خیلی پشتم بودن نامزدمم دائم به خودم وخانوادم زنگ میزدمیگفت پشیمونم وفلان ولی داداشم جوابشونمیدادتااینکه تودادگاه دیدمش وچشمام پراشک شد همونجاداداشم گفت وقتی دوستش داری برگرد درصورتی میتونی جداشی که ازش متنفرشده باشی
من چندوقته باردارم بخاطذهورمون بارداریم زندگیم کلا بهم ریخت مثله قبل نیسیم باشوهرم دوروزخوبیم 10روزناخوش اونم بم بی توجه وبی اهمیت تو3ماهم امشب بحثمون شدگفت من تواین زندگی ارامش ندارم گفتم توب من اهمیتی نمیدی ب بچمونم اهمیت نمیدی گفت اونم یکیه مثله خودت چ بدردمن خوردگفتم تازه ب فکرت رسیدگفتم نمیخواسی بیخودکردی بچه دارشدیم گفتم بروپی ارامشت دیگ تموم شدی برام
انقددپرس شدم خیلی میترسم هرلحظه میگم بهترجدابشم الان وضعم این شدمیخوادبعدبااومدن بچه چ تغییری کنه خیلی داغونم
یکیشون ۳سال دوست بود. یکیشون ۴سال. به شدت عاشقانه ازدواج کردن . ولی نشد دیگه. قرار نیست چون طرف رو دوست داری پای همه چیش بمونی و خودت رو فراموش کنی. یاد بگیر اولین نفر زندگیت خودت باشی. این رو بابام بهمون یاد داده
منم در شرف جدایی ام خیلی دوست دارم کسایی که جداشدن تجربیاتشون رو بگن
طلاق خيلي سخت بود و خيلي اذيت شدم اما شوهرفعليمو عاشقانه دوست دارم ميتونم بگم هزار برابر شوهر سابقم
با دادگاه بازی زندگی کنم 😞
نفرین میکنه تهدید میکنه خودمو و خانوادمو
من ک خیلی دوسش داشتم پنج سال ب پاش موندم اخ نگفتم
فقط خواستم بهتر شه همش گولم زد
اصلا دوستم نداره از اولم نداشت
اصلا خرجی نمیده
اخلاقش خیلی تنده
خانوادشم فقط زهر میریرن تو زندگیمون
خودشم شدید مغروره
چهارساله دارم التماس دوست داشتن و توجه شو میکنم البته گاهی توجه میکنه
ولی انگار من پسرم اون دختر
فقط برام ناز میکنه پسم میزنه
هسته شدم
دوست دارم یکی منو دوست داشته باشه یکبارم اون بیاد بغلم کنه
تو چهارسال بوس نمیکرد از لبام میگفت چندشم میشه این چکاریه
در حالیکه دوران نامزدی اینجوری نبود فکرش پیش یکی دیگه اس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
