نه اولي رو سنتي ازدواج كردم هرچند سعي كردم دوستش داشته باشم اما اون نخواست همش ميگفت مادرم تورو برام گرفته و دوستت ندارم و دوست دختراي من از تو قشنگترن و تو رو واسه مامانم كنيز آوردم عصاي پيري مامانم بشي ناخوناشو بگيري حمومش بدي😞
٢ تا خونه داشت اما منو خونه مامانش نگه ميداشت ميگفت تا آخر عمر پيش مامانمي و خلاصه بددهني و فحاشي تو جمع و تحقير ودادو وسيله پرت كردن و نهايتا بيرون كردنم از خونه ...
راستي بشدت خسيس بود ٢٠٠ تا تك تومني كرايه تاكسي بهم ميداد روزانه والسلام(سال٨٦)
اوه پس کاملا حق داشتی. شوهر من محبتاش و خرج کردن و اهل مسافرت و محبت کلامی..... بود اما خب وسواس داشت که من باهمه ی سختیش کنار اومدم باهاش ولی ی کم دهن بین بود و دائم تو خیابون من رو مقایسه میکرد و بدتر از همه بارها خیانت کرد و دختر رو آورده بود خونه فکر میکردم محبتش بهم زیاده اما وقتی مکالمه اش با دخترارو گوش دادم دیدم بیشتر از این چیزا قربون صدقه اونا میره و هواشون رو داره از بعد طلاق و ازدواج دوباره اینکه بخوام مقایسه کنم میترسم
شوهرم يه دونه است واقعا از خودم بيشتر دوستش دارم دست و دلباز ، مهربون روشنفكر محترم ،آقا ي به تمام معنا.
تنها مشكل من بچه اش از ازدواج سابقشه كه اونم با خود بچه مشكلي ندارم مادرش موش ميدوونه تو زندگيمون يعني چه بلاها كه سرم نياورده 😞😞😞😞
اگه شوهرم اون ضعف رو نداشت به جرأت اعلام ميكردم خوشبخت ترين زن دنيام
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
