2777
2789
عنوان

آرامش و قصه های دروغش!

435 بازدید | 18 پست

من راستش مدت زیادی نیست که با نی نی سایت اشنا شدم....ولی واقعا یه چیزایی برام عجیبه....اینکه واقعا یه عده فکر میکنن چون مجازیه دل های ادم ها هم مجازیه...من حس خوبی رو که از قصه ی مادر بزرگم گرفتم خواستم خالصانه با آدمای اینجا تقسیم کنم ولی همش بهم گفتن دروغگو...مثل متهم ها همش دنبال دلیل بودم که از خودم دفاع کنم...بار دوم که قصه ی اردلان رو گذاشتم حداقل انتظار داشتم به خودم توهین بشه...نه شخصیت های داستانی که مادربزرگم با یاداوردی اسم تک تکشون چشماش خیس میشد..شاید برای شما بوی بهار نارنج ..مهین و اردلان خنده دار باشن..یا شاینا دروغ باشه..ولی منی که واقعیت هر کدوم رو حس کردم واقعا دلم می شکنه....در اخر فقط می تونم بگم...

گرچه اب رفته بازید به جوی....ماهی بیچاره اما مرده بود!

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب داستان نذار

من نمیدونستم این شکلیه....واقعا نمی دونستم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

استاتر تو یه خانواده  هم سلایق مثل هم نیست یکی می پسنده اما یکی راضی نیست گاهی سخن انتقاد زیادی نیز میشه واین صاحب سخن هست که باید سعه صدر داشته باشه اگر می خواهی انتقال داستان وتجارب کنی پس استانه تحملت بالا ببر چون شما افراد پشت این دنیای مجازی نمی شناسی

اتفاقا من خوندم و لذت بردم داستان بود دیگه نه به کسی اسیبی رسونده نه چیز عجیب غیرقابل باوری توش بود اینجا روالش همینه بعضیا واسه دیده شدن شروع به حرف مفت زدن میکنن یه عده هم دنبابشون راه میوفتن جدی نگیر دختر جون😉

استاتر تو یه خانواده  هم سلایق مثل هم نیست یکی می پسنده اما یکی راضی نیست گاهی سخن انتقاد زیادی ...

چیکار کنم؟ بی تفاوت بگذرم؟...

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
من داستانت رو نخوندم جز چند پست اول داستان مادربزرگت ولی حق بده  انقدر اینجا داستان سرکاری هس ...

داستان زندگی حال حاضر نبود که بگی راست یا دروغه یا واسه خودش نبود که.اون سرکاریا فرق میکنه که اعصابو روان و احساسات دیگرانو به بازی میگیرن.

عزیزم داستان مادربزرگتو گذاشتی من خودم نخوندم نمیدونم قضیه چیه ولی یه عده هم خوندن چیزی گیرت اومد؟؟به جز دری وری

به نظر من همه ما باید بدونیم چیو کجا بگیم و نگیم یه زمانی من عضو نی نی سایت بودم فقط سوالای پزشکی در مورد بارداری و اقدام و ... از هم میپرسیدن یا دردودل میکردن اونم نه در مورد هر چیزی...همدیگه رو راهنمایی میکردن الان فقط شده خانواده شوهر و خیانت و دروغ و داستان زندگی و... مثل اینستا میمونه که ملت بخاطر لایک جمع کردن از همه چی میگذرن اینجا برای پربازدید شدن همه چیشونو میبرن زیر سوال بهشون حق بده بدبین شده باشن یه عده ای

اینجا رو با آدماش زیادی جدی گرفتی این همه وقتی ک گذاشتی ارزشش رو داشت؟

عزیزم داستان مادربزرگتو گذاشتی من خودم نخوندم نمیدونم قضیه چیه ولی یه عده هم خوندن چیزی گیرت اومد؟؟ب ...

نه...دیگه هیییییچوقتتتت از این اشتباه ها نمی کنم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

الانم خودتو دیگه درگیر حرفای بقیه نکن هر کی هر چی میگه بذار بگه خداروشکر که مجازیه و کافیه بیخیال باشی و حرفایی که دوس نداری رو بریزی سطل آشغال ذهنت آدمایی که اینجانو  هیچوقت تو زندگیت باهاشون ملاقات نخواهی داشت پس زیاد درگیرشون نشو

میگم که داستانش رو نخوندم😆نمیدونم در چه زمینه ای هستش فقط تو همون صفحه اول دیدم کاربرا میگن چطور اس ...

نه والا چیز خاصی نداره که کسی اذیت بشه یا بشه گفت دروغه .من اگر بخوام داستان زندگی مادربزرگمو بزارم رو شرافتم شرط میبندم همه از دم میگن دروغه چون جریانات عجیب زیاد توش داره ولی نمیگم مگه مریضم با اینکه ۹۲سالشونه و سالم وبا حافظه از من بهتر مو به مو برامون تعریف کرده.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792