من حساسم رواین موضوع ولی شوهرم میگه...

اوایل این حسو داری ولی وقتی واسه خودت احترام قائل باشی بقیه هم یاد میگیرن

من بهش میگم مادرجون. از بعد از یه دعوا که باهاشون داشتم و مقصر اونا بودن قسم خوردم با فامیلی صداشون کنم. ولی بعد دیدم نمیشه کلا صداش نکردم. اگر کاریش داشته باشم بهش میگم: میگما😆.

نکبت رفتم خونشون یه مشکلی برام پیش اومد مجبور شدم سریع خودم رو به بیمارستان برسونم، اونا هم از بارداری من خبر ندارن، بدا همین شوهرم بهونه اورد که سر کار یه مشکلی پیش اومده و باید برم سرکار. چنان جیغی میزد که شیشه های خونه داشت میلرزید که چرا دارین میرین ، امروز نوبت خونه ما بوده. فکر میکرد با شوهرم دعوام شده. بعدم یه نگاه با عصبانیت بهم انداخت و روش رو کرد اونطرف.ادم اگر دلسوز باشه میاد پیگیر میشه که چی شده یا اصلا چرا دعواتون شده نه اینکه از هیچی خبر نداره منو محکوم کنه و قیافه بگیره برام.  منم دیدم اینجوریه بدون عذرخواهی و حتی خداحافظی از خونش اومدم بیرون و تا الان محلش نزاشتم

با خودت ک رودزواسسی ک نداری،،،،، بیماری،،، ولشون کن،،،، با هز کی باید مث خودشون رفتار کرد،،،،، زیلد ک مهربون باشی زیادی میشی

هیچوقت بزرگتر بودن نشونه این نیست که حرف و کار درست باشه...ولی تو هم بی محلی کن یمدت تا از سرشون بیوفته..خودت عادتشون دادی

عزيزم منم وقتى عروسشون شدم خوش بحالشون شد بابام همه چى واسه شوهرم فراهم كرد و پول هم بهش داد چقدر هوادارى خانواده بى چشم و روى شوهرمو كرد اما اونا جگر منو خون كردن ان شالله بميرن من يه نفس راحت بكشم

خب برای شما چرا باید مهم باشه.پسرشون باید بفکرشون باشه

مادرشوهر و پدرشوهرمنم علی الحساب میخوان پاچه منو بگیرن...حتی اگه من کاره ای نباشم، از طرفشون به گفته خودشون بعنوان کادو برا بچمون یه بخاری رفتیم برا خونمون گرفتیم(خیلی سرده خونه که رفتیم اجاره بزرگه ویه بخاری کفاف نمیده)،پدرشوهرم بدش اومده که چرا اون که خودش گفته(یه بخاری کوچولو قدیمی زشت)،رو نگرفتیم.بعد دعواشو بامن میکنه در صورتیکه من داشتم تو قسمت لوازم برقیا مغازه میگشتم و نگاه میکردم شوهرم انتخاب کرد،منو تنها گیر کشیده دعوا میکنه

مادرشوهر و پدرشوهر منم بی وجدان و پست اند خیلییی ظلم کردن بهمون،ولی مامانم تا تونسته کمک کرده بمون