یا حسین:
سلام عزیزان
قصه من از روزی شروع شد که متوجه حالت تهوع و سرگیجه شدم.اونروز ظهر بود و تقریبا ۴ روز عقب انداخته بودم.اولش فکر کردم شاید سردی خوردم که اینجور شدم اما وقتی دو سه روز تکرار شد این حالتها ،بی بی چک گذاشتم و هاله کمرنگ انداخت.از همین روز به دلم بد افتاد که چرا هاله پررنگ نشده بااینکه یه هفته تعویق داشتم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
گذشت و هفته ۴ تموم شد و من مهمون داشتم.اونروز حالم خیییلی خوب بود آخر شب که میخواستم مهمونامو بدرقه کنم و اومدم از رو مبل بلند بشم یهو درد فجیعی تو اعماق رحمم پیچید که یهو چشمام سیاهی رفت اما خودمو کنترل کردم تا همه چی به خوبی تموم بشه.ولی همچنان دلشوره داشتم.
استراحت کردم و همش میگفتم حتما لکه بینی خـاهم داشت.
اما گذشت تا اینکه سه روز بعد از این ماجرای درد فجیع یه ترشح سفید ورقه ای ازم دفع شد.دیگه دلشوره هام به اوج رسید و من که میگفتم اینسری هفته ۸ میرم دکتر و سونو.....پایان هفته ۶ رفتم سونو.اما سونوگرافیست گفت جنین ۴ هفته و ۵ روزه است دقیقا رشدش تل اون روز دفع ترشح سفید😔
البته سونو گرافیست گفت شاید لقاح دیر انجام شده...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روز بعد از سونو یه لکه خونی کمرنگ دیدم و کمی درد داشتم و بازم نگران...
دیگه طاقت نیاوردم و فرداش رفتم دکتر.
دکتر بهم گفت احتما سقطت زیاده چون هم جنین رشدش عقب افتاده هم اضافه وزن داری.
برام سونو نوشت و شیاف و اسید فولیک ۵.گفت شیافها رو یک هفته استفاده کن و بعد برو سونو.
دقیقا پایان شیافها که تموم شد باز یه لکه دیدم و فرداش دوباره رفتم سونو طبق فرمایش دکترم.
اینبار هم دست از پا درازتر بازم جنین رشدش عقب تر رفته بود یعنی من که هفته ۸ بودم اما جنین هفته ۵ بود.سونوگرافیست هم گفت نه قلب داره نه ضربان و در شرف سقط.😭😭😭😭😭😭😭😭
اومدم خونه و نی نی سایت و دوست و آشنایی که پزشک بـودن رو زیر و رو کردم و هر چی دارو گیاهی میشناختم خوردم که بی دردسر سقط بشه.
اما فقط یکهفته خونریزی بود عین پریود😞😞😞
تا اینکه پریروز یه استاد طب سنتی گفت رازیانه و بابونه و آویشن و تخم شوید دم کن سه ۴ لیوان بخور.
منم دیشب دولیوان خوردم و امروز صبح هم دو لیوان و انقباضات شدید مداوم و پی در پی شروع شد.۶ ساعت انقباض😭😭😭
اشکم دیگه دراومده بود دولیوان هم گل گاوزبون و زعفران خوردم و رفتم یه دوش آب داغ گرفتم و رفتم دراز کشیدم.البته قبل حمام یه ۴۰ دقیقه پیاده روی و طناب بازی کردم هر چند قابل تحمل نبود.
ازدرد خوابم نمی برد فقط وول می خوردم.و چرتهای ۳۰ ثانیه ای داشتم.تا اینکه یهو دیدم دردم قطع شد.تعجب کردم.گفتم پس باید برای کورتاژ خودمو آماده کنم.و بلند شدم که برم تو پذیرایی که یهو یه چیزی ازم کنده شد و شرشر خون بود که ازم میریخت.سریع خـودمو رسوندم به حمام و بله.....جنین در لابلای کلافی از خون داخل نوار بهداشتی افتاده بود😭😭😭😭
چقدر دلم میخوااست این تلاشها سرانجامش زایمان نه ماهه بود و یه بچه سالم نه یه جنین ۵ هفته.
اما خدا نخواسته بود.و امتحان الهی من هم اینجوری تموم شد.