من با دوتا بچه توی شهر غریب هستم شوهرم از صبح تا شب سرکاره،دوتا بچه کوچیک،نمیتونم بیرون برم چون خیلی کوچیکن.پدر و مادرم شهر دیگه هستن،۸ساعت دوره با ماشین از ما،یه خواهر دارم اینجا که خودش هم بچه داره با خانواده شوهرش بیشتر میجوشه و خوشه،خانواده همسرم هم یا شهر دیگه هستن یا اصلا رفت و آمد نمیکنن خیلی توی خودشون هستن کم حرف و منزوی اصلا اهل رفت و آمد نیستن.از صبح تا شب تنهام. شماها هم مثل من هستین.گاهی از پنجره بیرون رو نگاه میکنم همین
تعجب میکنم از خواهرت چطور باهم رفت وآمد ندارید زیاد اغلب خواهرا برا هم میمیرن اونم تو شهز غریب 😞 خو ...
خواهر و مادر شوهرش و خواهر شوهرش و برادر شوهرش توی ساختمون هستن.مادر شوهرش همه رو دور هم جمع کرده و اصلا نمی ذاره که بچه هاش یه شب ازش دور شن البته با محبت.خواهرم سرش با اونا گرمه و فقط من تنها آرزو به دلم مونده که خواهرم یه مناسبت بیاد پیشم مثل یلدا و... اخه مادر شوهرش دعوتشان میکنه
تنهایی نمیتونم با بچه 6 ماهه خیلی سخته بخصوص الان که هوا سرد شده فامیلامونم همه دورن شوهرم هم که شب ...
حتما برو .. خصوصا چون بچه داری .. دور ازجون بچت طوریش میشه یکی از بچه های اقوام ما بچش 6ماهه بود ک فهمیدن نرمی استخون گرفته خیلی زجر کشیدن و هزینه کردن تا خوب شد ولی الان بچشنسبت ب هم سن و سالاش قدش خیلی کوتاهه خیلی
قیافه من😑😑🔫وقتی تو تاپیک خانومای باردار میرم ... از پشت بوم صدای گربه میاد روی بچم اثر نذاره 😑🔫تو لقمم مو بود نپیچه دور گردن بچم خفه شه 😑🔫 یدونه کنجد رو نون بود بچم سقط نشه😑🔫 موز خوردم بچم نیوفته . کشمش خوردم بچم فلان نشه . یدونه بالشت جابجا کردم بچم ال نشه . مادرشوهرم با این وضعم میخاد بیاد خونمون شب نشینی ..مگه چند روزه دیگه داری تا زایمان ؟ دوهفتمه عزیزم😑😑😑🔫