اول خودم میگم یک شب با پسرم دراز کشیده بودیم سرم تو اینستا کامنت میخوندم میخندیدم واقعا میگن بعد هرخنده گریه است .یک دفعه نور گوشی افتاد رو تشک دیدم یک چیزی شبیه مار رد شد از کنار گوشم انقد ترسیدم که جیغ میزدم مار پسرمم ول کرده بودم بچم از ترس گریه میکرد سریع پاشدم برقو زدم شوهرمخواب بود بیدار شد گفت چیه مار کو کجاست گفتم رفت زیر تشک بخدا انقد چندشم شده بود که به گوشم خورده بودبچمو بغل کردم شوهرم نگا کرد گفت نیست که گفتم شاید رفته زیر فرش ،فرشا داد بالا یک هزار پا بخدا بهتون بگم انقد بلند بود فک کردم ماره مارپیچیم میرفت شوهرم کشتش ولی من انقد ترسیده بودم بازم جیغ میزدم میگفت کشتمش نیست گفتم اگه باز بیاد چی تا خود صبح برق روشن بود نخوابیدم پسرمم نخوابید روز بعدش رفتم شهرستان خونه بابام اینا یک هفته وایستادم ولی خیلی خاطره بدی بود طوری جیغ زدم که طبقه بالایی اومده بود رو پله ها اونم ساعت یک شب وایی که شب بدی بود 😥😥😖😐😤