2777
2789
عنوان

ترسناک ترین اتفاقی که براتون افتاده ویادتون نمیره؟؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 5161 بازدید | 159 پست
یکـیاز دوستام تعریف میکرد یک خانومه باردار بوده دردش میگیره تو خیابون شوهرشم بوده سوار تاکسی میکنه م ...

چقد عوضی و بی وجدان اه اه

    الهی و ربی من لی غیرک    خدای من و پروردگار من من جز تو که را دارم؟؟             👦👰👶

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نیستم عزیزم از اول اشتباه قدم برداری تااخر. اشتباه میره برام دعا کن خیییلی این اتفاقات تو. روح روان ...

اي جانم انشاالله سلامت باشي و دلت خوش باشه الان همه يه گرفتاري دارن توكلت به خدا باشه 

خدايا سپاسگزارم كه هستي 💕👨‍👩‍👧‍👦💕

وقتی یه ماه بود عقد کرده بودیم بعد کلی رفتامد و شش ماه خاستگاری و شش ماه نامزدی فهمیدم شوهرم غده سرطانی داره و باید عمل کنه من اصلا باورم نمیشد چیز به این مهمی بهم نگفته باشن و خانواده خودم شدید اصرار داشتن جدا شو و واقعا شرایط ترسناکی داشتم 

یکـیاز دوستام تعریف میکرد یک خانومه باردار بوده دردش میگیره تو خیابون شوهرشم بوده سوار تاکسی میکنه م ...

ای وای چه آدمای بی وجدانی خدا لعنتشون کنه

خیابان پر است از آدم هایی که عطر تورا زده اند اما بوی تورا نمی دهند...
وقتی یه ماه بود عقد کرده بودیم بعد کلی رفتامد و شش ماه خاستگاری و شش ماه نامزدی فهمیدم شوهرم غده سرط ...

عزیزم الان شوهرت خوبه؟؟

    الهی و ربی من لی غیرک    خدای من و پروردگار من من جز تو که را دارم؟؟             👦👰👶

دزدی زیاد شده خانوما طلا اگر دارین به نمایش نزاررین بخدا شوهرم با ماشین بوده میگه صدای اژیر ماشین پلیس میومده دنبال یک موتوری میکنن جلوشو که میگیرن یک دست قطع شده یک زن که پراز طلا بوده از زیر کاپشنش میفته پایین بخدا خیلی مواظب باشین من که هزچی طلا داشتم فروختم حتی میترسم بدل دستم کنم چون بدل های حالا هم مونمیزنه به طلا 

دوم راهنمایی بودم داشتم میرفتم خونه مادربزرگم ساعت 1 ظهر بود تو ی کوچه قدیمی و خلوت و باریک ی موتوری از روبرو اومد دیدم ی مرد بشدت چاق با تیشرت آبی داره میاد با موتور من پیچیدم تو فرعی ک کوچه مادربزرگم اومد تو کوچه از پشت سر باسنمو گرف فشار داد گفت جوووون  منم هنگ کردم نشستم تو کوچه بی حال ی دفه برگشت منم چار دستو پا تو کوچه میرفتم نمیتونستم بلند شم انقد دستمالیم کرد ک یدفعه جیغ کشیدم بعد فرار کرد

حیوان مورد علاقم: اکسم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

راهنمایی میخوام

ggdyj | 26 ثانیه پیش
2791
2779
2792